به گزارش خبرنگار ایلنا، بیش از هشت قرن از نامآوریِ نام و قدمتِ آثار او میگذرد، اما هنوز گفتمانش تازگی دارد و به جان و دل مینشیند. جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا از مشاهیر ایرانی است که با تمسک به طریقت و تصوف چنان خدمتی به ادبیات فارسی و ادبیات عرفانی کرد که تا امروز از دِین او فارغ نشدهایم. به بهانهی بزرگداشت این عارف والاقدر، در گفتوگویی با توفیق سبحانی، استاد ادبیات و مولوی شناس، خوانش ایدئولوژی مولانا را دنبال کردیم.
سبحانی میگوید: “موضوعات مد نظر مولانا که به زبان شعر ابراز میشوند، همیشه نو است و هیچگاه قدیمی نمیشوند.” او تاکید میکند که حتی در عصری که عصر پیشرفت نامیده میشود، این موضوعات نمیتوانند از دستور کار آدمی خارج شوند. او میگوید: “مولانا یک آزاداندیش بود. او منجمد فکر نمیکرد. به عقاید دیگران کاملا احترام میگذاشت و سعی نمیکرد در عقاید دیگران دخل و تصرفی داشته باشد. او از این نظر با سایرین متفاوت بود.” بحث از دلایل ماندگاری مولانا در تاریخ ادبیات و عرفان، نقش شمس تبریزی و شیخ حسام الدین چلبی در برجسته شدن کلام مولانا، تشریح شطحیات و لزوم خوانش مولانا در عصر کرونا از جمله مباحثی است که در این گفتگو میخوانید.
در زندگی بشر امروزی بحث مدرن و بهروز بودن بسیار مهم تلقی میشود. غالبا چیزی کاربرد دارد که مدرن و بهروز باشد. با توجه به این نگاه، آیا امروز نیاز داریم که قرائت مدرنی از مولانا ارائه کنیم یا خیر؟ به نظر شما این سخن درست است که باید قرائت مدرن از مولانا داشته باشیم؟
البته این سخنی درستی میتواند باشد که ابزار کاربردی در عصر امروزی باید بهروز باشند. اما نباید فراموش کنیم که مولانا در قرن ۷ زندگی میکرد. او در همان زمان سخنانی بر زبان آورده که در عصر خود تازگی داشتهاند. مولانا سخنانی را در قالب شعر به زبان آورد که نه تنها در آن دوره، بلکه امروز هم بشر به آن احتیاج دارد. بدون تردید آنچه که در قرن ۷ تهیه شده، نمیتواند برای امروز کاربرد داشته باشد. اما این هنر مولانا است که از مسائلی صحبت کرده و به گونهای در آن حیطهها شعر گفته است که حتی امروز هم کارآیی لازم را دارد و بدون تردید آدمی به آن نیازمند است.
موضوعات منتخب مولانا، برای امروز ما هم قابل دسترس و قابل مراجعه است. به عبارتی این موضوعات، کهنگی به آنها تعلق نمیگیرد. موضوعات مد نظر مولانا که به زبان شعر ابراز میشوند، همیشه نو است و هیچگاه قدیمی نمیشوند. حتی در عصری که عصر پیشرفت نامیده میشود، این موضوعات نمیتوانند از دستور کار آدمی خارج شوند.
اشاره به این موضوع داشتید که مولانا در اشعار خود به موضوعاتی اشاره دارد که کهنگی به آنها تعلق نمیگیرد و بشر قرن حاضر نیز به آنها نیاز دارد. ممکن است به چند مورد اشاره کنید؟
ببینید؛ به عنوان نمونه مساله مرگ چیزی نیست که فقط مربوط به دوره خاصی از زندگی بشر باشد. همه از مرگ میترسیم. این موضوعی است که همیشه در طول زندگی با بشر بوده و خواهد بود. هم در گذشته ترس از مرگ وجود داشته و هم اکنون. نمونه دیگر علم و دانش است که مولانا به آن میپردازد. علم و دانش به کرات از سوی مولانا مورد ستایش قرار میگیرد. امروز هم میبینیم که جایگاه علم و دانش نزد آدمی، مورد اقبال قرار دارد و به فراموشی سپرده نشده است.
در مثنوی معنوی چنین مطالبی همیشه عنوان میشود؛ آنچنانکه بعدها نیز در کتابهای دیگر به آنها اشاره میشود و از آنها بحث میکنند. این خود دال بر کهنه نشدن و مورد توجه قرار گرفتن مسائلی است که مولانا به آنها میپردازد. به عنوان نمونه در “لب لباب مثنوی” اثر ملا حسین واعظ کاشفی، حدود ۵۰۰ موضوع انتخاب شده و به تفسیر هر یک از آنها میپردازد. بنابراین موضوعات موجود در تفکر و سخن مولانا، به مشترکات بشری بازمیگردد؛ مشترکاتی که گذشته و حال و آینده آدمی را دربردارد.
مولانا را به عنوان یک عارف و شاعر بزرگ میشناسیم. او در تاریخ ادبیات و عرفان اسلامی بسیار تاثیرگذار بود. به نظر شما کدامین ریشههای ایدئولوژیک و بسترهای تاریخی منجر شد که مولانا ناگهان آشکار شود؟
او در زمانی زندگی میکرد که مغول به سمت ایران یورش داشت. اوضاع آن موقع چندان مناسب نبود. وضعیت آن موقع طوری بود که مولانا در کلام خود به مسائلی اشاره کند که دیگران چندان به آنها توجه نمیکردند. مغولان تا قونیه حضور یافته بودند. آنها مولانا را دیده و میشناختند. حتی مغولها با دیدن مولانا و کلام او، تحت تاثیر قرار گرفتند. مولانا در چنین برههی سختی از تاریخ شعر میگوید.
عظمت کار مولانا در حدی است که تفاسیر بسیار زیادی بر مثنوی نوشته میشود. جالب است که بدانیم اولین کسی که شروع به نوشتن تفسیر مثنوی میکند، شخص مولانا است. سخنان مولانا طوری است که نمیتوان به سادگی از آنها گذشت. او در کلامش سبک و سیاق خاصی دارد.
اشاره به این موضوع داشتید که مولانا در کلام خود سبک و سیاق ویژهای دارد. به نظر شما اگر او اهل طریقت و تصوف نبود، میتوانست چنین سبک و سیاقی را تهیه کند؟
بله، ایشان اهل طریقت بود؛ چنانکه بعدها مسلک مولویه ایجاد شد. هرچند که خود مولانا آنرا تاسیس نکرد. سلطان ولد، فرزند مولانا این مسلک را پایهگذاری میکند. مولوی اهل طریقت ثابتی نیست. اما بعدها راههایی مشخص میکند که با پیروی از آن، نام آنرا طریقت مولویه گذاشتند.
ارتباطی خاص بین شمس و مولانا وجود داشت. آیا این ارتباط مبتنی بر همین طریقت است؟
این ارتباط مبتنی بر نحوه تفکر بود. شمس به دنبال فردی میگشت که مشخصات ویژهای داشته باشد. او با بسیاری از صوفیان ملاقاتهایی داشت. اما هیچیک مورد پسند واقع نشدند، تا اینکه به قونیه آمد. از طرفی مولانا نیز به دنبال فردی بود که رد پای اندیشه او باشد. آنها وقتی همدیگر را برای بار اول دیدند، در مکانی با یکدیگر بسیار سخن گفتند. بالاخره مولانا بعد از آن سخنان طولانی، تحولی را در خود رویت میکند. در ادامه این تحول سراسر زندگیاش را دربرگرفت و اینگونه او شیفته شمس میشود. اما با این وصف اطرافیان مولانا آنچنان شمس را آزار دادند که او قونیه را ترک میکند. بعد از آن نزاع، مولانا پسرش را سراغ شمس فرستاد. هر چند شمس مجدد بازگشت؛ اما برای بار دوم آزارها ادامه داشت و در نهایت برای همیشه از قوینه رفت و دیگر باز نگشت.
به نظر شما اگر شمس در کنار مولانا به سر میبرد، اتفاق خاص دیگری رخ میداد؟
اتفاق خاص رخ داده است. بزرگتر از مثنوی و دیوان چه اتفاق بزرگتری باید رخ میداد.
به هر حال بخشی از این رخدادها که در زندگی مولانا رخ داد، به حضور شیخ حسام الدین چلبی بازمیگردد که مولانا را تشویق به نوشتن و قدم برداشتن میکند.
البته حسامالدین چلبی پیشتر شمس را ملاقات کرده بود. او حتی در شمس تبریزی هم تاثیر گذاشت! بنابراین مولانا بزرگترین کارهای خود را انجام داده است و برای ما به یادگار باقی گذاشت.
همانطور که میدانیم، نگاه مولانا به زندگی و دین، نگاهی عارفانه است که در نهایت منجر به آن وقایع بزرگ میشود. تفاوت نگاه او با نگاه فقیهانه را چگونه تاویل و تفسیر میکنید؟
مولانا یک آزاداندیش بود. او منجمد فکر نمیکرد. به عقاید دیگران کاملا احترام میگذاشت و سعی نمیکرد در عقاید دیگران دخل و تصرفی داشته باشد. او از این نظر با سایرین متفاوت بود. برخی افرادی که با فقه زندگی را میسنجیدند، با کوچکترین انحرافِ افراد، غضب و اعتراض خود را نشان میدادند. در حالیکه مولانا چنین نگاهی نداشت. او معتقد بود که از هر دلی، راهی به سمت خدا باز است و از آن مسیر میتواند به خدای خود دسترسی پیدا کند.
با این وصف مولانا تفکرات خود را به قرآن بازمیگرداند؟
بله؛ او میگوید هر چه من میگویم بر اساس قرآن میگویم. حدود ۷۰۰ آیه در مثنوی وجود دارد. از طرفی برخی آیات به عینه در مثنوی نیست؛ ولی مضمون آیه بازهم در مثنوی آمده است. بنابراین اعتقادات مولانا را باید نشات گرفته از همان قرآن مجید دانست. شخص مولانا نیز همانطور که ابراز شد، به این مساله تاکید داشت.
سوال این است که چرا فقها از مولانایی که بر اساس قرآن شعر میگفت و زندگی میکرد، دلِ چندان خوشی نداشتند؟
فقها، راهِ بدون انحرافِ محض را مورد تاویل خود قرار میدهند در حالیکه مسیر مد نظر مولانا راهی سختگیرانه نبود. واقعهای را برای شما تعریف میکنم که میتواند اوج تفکر و اعتقاد مولانا و همچنین تفاوت این اعتقاد با اعتقاد فقها را به ما نشان دهد. روزی شیخ حسامالدین چلبی اعلام کرد که میخواهد مذهب خود را به مذهب حنفی تغییر دهد. مولانا پرسید چرا میخواهید مذهب خود را تغییر بدهید که در پاسخ، شیخ حسامالدین چلبی گفت، به خاطر اینکه حضرت مولانا حنفی مذهب هستند. در مقابل، پاسخِ مولانا نیز جالب و در خور تامل بود. او گفت، مذهب خود را نگهدار که در همهی راهها و هر مذهبی، خدای متعال حضور دارد و یکسان است. تو در عقیده خودت باش و من هم در عقیده خودم خواهم بود. با این وصف میبینیم بین مذاهب از جمله سنی و شیعه اختلاف هست. در حالیکه خدا و قرآن ما یکی است؛ پس چرا باید یکدیگر را دشمن هم بدانیم؟ مولانا در اینجا بازهم به ما درس میدهد.
شطحیات بخشی از اشعار مولانا را تشکیل میدهد. این شطحیات چه تاثیری در ایجاد دشمنی با مولانا و مسلک او داشت؟
به هر دلیل، در آن زمان و آن حال، مولانا چنین شطحیاتی بر زبانش آمده و ابراز کرده است. اکنون کسانیکه پیرو مولانا هستند، این شطحیات را طوری تفسیر میکنند که با قرآن و دین همسان باشند و ضدیت ایجاد نشود. در صورتیکه مخالفان، این شطحیات را طوری دیگر تفسیر میکنند و پرچم مخالفت با او را علم میکنند. به هر طریق شطحیات در حال و وضعیتی که بر مولانا چیره و بر زبانش جاری شده است؛ البته همانطور که گفته شد، این شطحیات را تاویل و تفسیر میکنند.
امروز چه نیازی به خوانش آثار مولانا داریم؟ تفکر او در کجای زندگی ما میتواند یاریمان کند؟
در وضعیت کنونی بخصوص در عصری که با بیماری کرونا همراه هستیم، عموما در گرفتاری به سر میبریم. افکار مولانا میتواند برای ملایم کردن افکار و احساسات انسانِ امروزی مناسب و مفید واقع شود. اگر در زندگی خود با مولانا مشغول باشیم، بسیاری از انحرافات و ناملایمات زندگی آدمِ امروزی را کنار میگذاریم. این یکی از بزرگترین مزایای افکار مولانا است که به طرز تفکر انسانها اعتدال میبخشد. بدینوسیله زندگی را از آن جوشش و داغی و آتشین بودن، دور میکند.
اگر مولانا به آن درجات رسید که زندگی ملایمی داشته باشد، فردی مثل شمس تبریزی در زندگیاش حضور داشت و مرشد و استاد او شد. آیا دیگران هم میتوانند بدون وجود یک شمس، چنین طریقی را طی کنند و به آرامش برسند؟
البته این را هم بگویم که خواندن مثنوی کار آسانی نیست و هر کسی نمیتواند آنرا به آسانی بخواند و درک کند. مولانا شخصا مسیری را که به آرامش ختم شده، طی میکند. برای ما نیز راههایی وجود دارد. از جمله اینکه آثار دیگران میتوانند ما را راهنمایی کنند. دیگران آن راه را رفتهاند و آثار آن راه را برای ما برجای گذاشتهاند. حال اگر کسی میخواهد همان مسیر را برود به آثاری باید مراجعه کند که از آن باقی مانده است. برای طی مسیر مولانا نیز باید به آثار باقی مانده از او مراجعه کنیم.
چه راهنمایی برای کسانی دارید که میخواهند آثار مولانا را بخوانند و طریق او را طی کنند؟
مثنوی کلام راحتی نیست. مثنوی مباحثی را دربردارد که باید به مرور آنها را خواند و فهمید. به قول معروف نخوانده نمیتوان ملا شد. شرحهایی بر این مثنوی وجود دارد که باید آنها را مطالعه کرد تا به قول مرحوم زرین کوب پله پله به ملاقات خدا رفت. اینکه فردی روزانه اول تا آخر مثنوی را بخواند، چیزی دستگیرش نمیشود. باید مرتبه به مرتبه از کتابهای مولانا شروع کنیم. به عنوان نمونه از مکتوبات آغاز کنند. این کتاب ۱۵۰ مورد نامه را شامل است. در ادامه میتواند فیه ما فیه را بخواند. بعدا ۵۰ بیت از مثنوی و همینگونه مرحله به مرحله این مبحث را دنبال کند تا به نتیجه مطلوب برسد.