او دستیار کارگردان و به تعبیر خودش، دستیار کل پروژه بوده است. در فیلم «الو الو من جوجو ام» به کارگردانی مرضیه برومند و فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» با ایرج طهماسب و حمید جبلی همکار بوده است و در هر دو، می توان رگه هایی از فیلم نامه نویسی اصولی و قوی اسعدیان را دید.
در بخشی از گفتگوی نوروزی که با او داشتیم یادی از تجربه او در مقام مشاور فیلمنامه و دستیار کارگردان در فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله به میان آمد و اسعدیان درباره تولید این فیلم و شخصیتهای ماندگار آن، صحبت کرد.
آنچه برای اسعدیان مهم بود این است که توانست از فضای جدی و عبوس برخی از فیلمها مانند «نیش» که در آنها کار کرده بود، بیرون بیاید. در ادامه گفتگوی ما با این هنرمند کارکشته سینما را در کافه خبر می خوانید:
چه شد از دنیای جدی و تا حدی خشن فیلم «نیش» به دنیای شاد فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» پا گذاشتید؟
آقای طهماست فیلم اولش بود و نیاز به مشاور کارگردان داشت که در فیلمنامه هم کمکش کند. این فیلم کمک میکرد من کمی از فضای فیلم «نیش» دور شوم. در «کلاه قرمزی و پسرخاله»، فیلمنامه را سه نفری به همراه آقایان طهماسب و حمید جبلی نوشتیم. شوخیها مال آنها بود و اصول فیلمنامهنویسی با من بود. اگر آن دو را ول می کردی، «کلاه قرمزی و پسرخاله» می شد ۱۰ ساعت، چون شوخیهای آنها انتها نداشت. سر صحنه هم همینطور بود. ما یک محدوده زمانی داریم، باید فیلم را ببندیم. به خاطر ارتباط نزدیکی که با هم داشتیم این بخش فیلمنامه را به من سپرده بودند.
اصلا فیلمنامهای برای فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله وجود داشت یا همه اش بداهه بود؟
فیلمنامه وجود داشت ولی قابلیت آن را داشت سر صحنه با شوخی و بداهه بشود ۵ ساعت و این اصلا شدنی نبود. آقای طهماسب در فیلم بازی می کرد و نیاز داشت کسی او را کنترل کند. من مشاور بودم. هم مشاور کارگردان بودم، هم مشاور کل پروژه، تجربه بسیار لذتبخشی بود.
زمانی شما به فیلم اضافه شدید که شخصیتها در تلویزیون شکل گرفته بود. ولی از این فیلم بود که کاراکترها در ذهن ماندند. چطور شد که شخصیتهایی مانند کلاه قرمزی و پسرخاله ماندگار شدند؟
ماندگاری شخصیتهایی از این نوع خوشبختانه اتفاق افتاد که خیلی هم خوب است. والت دیزنی صدها شخصیت خلق می کند ولی چند تا ماندگار می شوند. واقعا خلق یک شخصیت و ماندگاری آن به این سادگی نیست. خانم برومند و آقای طهماسب و آقای جبلی خیلی شخصیت خلق کرده بودند ولی فقط یکی می شود کلاه قرمزی که همه تجربیات خالق آن در آن جمع می شود که این همه آدم با آن ارتباط برقرار می کنند یا خانم برومند این همه شخصیت درست کرد که یکی شان فقط زی زی گولو شد. یا شهر موشها را درست کرد که کپل و دم دراز و اینها ماندگار شدند. اینها ماندگارند. ممکن است صدها سال بمانند. والت دیزنی سالهاست مرده ولی میکی موس سالها بعد از مرگ او زنده است. از زنده یاد دنیا فنی زاده یاد می کنم که سهم زیادی در خلق کلاه قرمزی و پسرخاله داشت. دستانی که واقعا معجزه می کرد. واقعا جای دنیا خالی است و سهم بسیار زیادی داشت این دو شخصیت اینقدر انسانی و دوست داشتنی دربیایند.
اجتماعی بودن این کاراکترها، از کجا شکل گرفت؟ اینقدر در استودیوی تلویزیونی اجتماعی نبودند؟
رگه های اجتماعی داشتند. ما بزرگترها به همین خاطر می دیدیم. اگر سیدمحمد بهشتی هم می نشست و کلاه قرمزی را می دید و برایش جذاب بود، به خاطر رگه های اجتماعی این شخصیتها بود. هم پیرمردها لذت می بردند و هم بچهها.
این دو نفر تا کی می توانند ادامه دهند؟
این دو شخصیت خلق شدهاند.
جبلی و طهماسب را می گویم؟
نمی دانم. آنها در کار آخرشان دارند شخصیتٰهای جدید می آورند. فامیل دور می گیرد، دیگری نمی گیرد. مانند فیلم ساختن است. قرار نیست همه فیلمها بگیرد. همه شخصیتها هم نمی گیرد. کوروساوا صد و خرده ای فیلم ساخته است. ما چند تایش را می شناسیم؟ همانهایی که گرفته است و فیلم شده است. جان فورد بالای ۱۰۰ فیلم دارد ولی ۱۰ تا مطرح است. در خلق عروسک هم همین است. برخی سر زا می میرند. برخی ۳-۴ سال زندگی می کنند. برخی ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال زنده می مانند.
چقدر این شخصیتها برگرفته از خودشان است؟ جبلی وقتی فیلم می سازد، فیلم افسرده و ناراحت می شود. طهماسب وقتی فیلم می سازد از خنده روده بر می شویم؟
شخصیتها واقعا برگرفته از خودشان است. کلاه قرمزی از طهماسب و پسرخاله از جبلی است و احتمالا اطرافیانش است. حالتهای پسرخاله، مسعود کرامتی است. او بسیار شریف و انسان است ولی ظاهر دعوایی دارد. این را از اطرافیانت میگیری و به شخصیت میدهی. برای من بزرگسال که نگاه می کنم میبینم بسیاری از حرفهای پسرخاله و کلاه قرمزی حسرتهای کودکی ما است. تمام چیزهایی که ما در بچگی میخواستیم و به آن نرسیدیم و حسرت خوردیم، در کلاه قرمزی و پسرخاله هست، به صورت شیرین و بامزه اش البته.