این هو کردن و جنجالها چیزی نیست که لااقل در یکی، دو سال اخیر برای اولینبار نمونههایش را دیده باشیم. رفتار گروههای فشار در این مدت تقریبا همیشه همین بوده و آنها سعی میکردند با ایجاد جو سنگین حول و حوش اظهارنظر افراد یا رفتارهای آنها باعث شوند که جو عمومی، شبیه جو داخل محافل خودشان بهنظر برسد، مثلا کسی جرات نکند از خدا و پیغمبر و دین دم بزند تا بهنظر برسد که اکثریت جامعه مثل همین محفل کوچک گروه فشار، نهتنها بیدین، بلکه ضددین هستند.
هنگام دفن مرحوم محمدرضا شجریان وقتی قرار شد به سنت مسلمانی در گوش او تلقین بگویند، عدهای جیغ و سوت میکشند تا صدا به صدا نرسد. وقتی بکتاش آبتین، شاعر عضو کانون نویسندگان- که در زندان مرحوم شده بود- تشییع میشد و خانوادهاش هنگام بلند کردن جنازه «یا حسین» میگفتند، عدهای همزمان با ادا شدن عبارت یا حسین، سوت و کف میکشیدند !
یا اگر به فضای عمومی کشور در چندسال اخیر توجه کنیم، میبینیم که یک جماعت محدود و مشخص، فشار میآوردند تا همه ناچار شوند علیه هر کشوری که بهلحاظ سیاسی خارج از بلوک غرب است، حرف بزنند یا لااقل در دفاع از این کشورها حرف نزنند.
آنها فشار میآورند تا هیچکس جرات نکند راجعبه هر موضوعی حرفی بزند که همراستا با گفتمان حاکمیت باشد، حتی اگر آن موضع، سوای از اینکه حاکمیت دربارهاش موافق است یا مخالف، حق و حقیقت محض بهنظر برسد.
آنها حتی با جنجال بقیه را از کار کردن با نهادهایی که بهطور رسمی بودجه دولتی دارند، چنان شرمنده میکنند که خیلیها مجبور میشوند برخلاف منافع خودشان رفتار کنند و از این نوع پروژهها یا همکاریها انصراف بدهند.
شاید مرضیه برومند میتوانست در انتخاب واژگان و نوع بیان آنها ظرافت بیشتری به خرج بدهد تا گزک دست این جماعت هوچی نیفتد اما اولا او خطیب نیست و اساسا چنین ادعایی ندارد و ثانیا هرقدر هم که یکنفر در بیان این دست موارد ظرافت به خرج دهد، گروه فشار باز هم میگردد و راههایی برای حمله به این و آن و اجبارشان به رفتار یا موضعگیریهای همسو با خودش پیدا میکند.