زینب مواصلی، پژوهشگر اجتماعی طی یادداشتی با عنوان «الگوهای خود ساخته جعلی مصرفگرا و حسرت زنان» اظهار داشت: «ویکتوریا بکهام رو به دوربین میگوید ما از قشر زحمتکش بودیم و خیلی کاری از طبقه کارگر، دیوید بکهام میگوید صادق باش، پدرت با چه ماشینی تو را به مدرسه میبرد؟ پس از چند بار رد و بدل شدن گفتوگو، خانم بکهام میگوید پدر من در دهه هشتاد میلادی رولز رویس داشت.»
سالهاست که جریانهای غربی میکوشند الگوهای خاصی از زنان را به عنوان انسان موفق به جهان تحمیل کنند. زنانی که عمدتاً در صنایع مد فعالند و نمونه زن مصرفگرا تلقی میشوند که چون برچسب موفق به آن الصاق میشود، مصرف گرایی وی نیز تبدیل به یک ویژگی مثبت خواهد شد. این زن به دلیل آنکه در جریانات سیاسی فعال نیست و حرفی از برابری و عدالت نمیزند، زن آرمانی ایدئولوژی غرب است که میتواند به چرخیدن سریعتر جریان سرمایه داری کمک کند.
اگر این شکل الگو سازی تنها در رسانهها باقی میماند، احتمالاً کمتر زنی در جهان با مشکل مواجه میشد، اما تکرار این مساله در اکثر کشورها و روی آوردن زنان به شبیه سازی خود به آنها، در دنیای امروز تبدیل به یک مساله جهانی شده است. در بسیاری از کشورها، زنان به محض آنکه مبدل به کارآفرین میشوند، سمت و سوی شغلی آنها به سوی صنایع خاصی پیش میرود، تولید لوازم آرایش و لباس عمده این موارد است.
با یک نگاه سرانگشتی میتوان فهمید فعالیت در چنین صنایعی نمیتواند از صفر شروع شود. هزینه بالای مواد اولیه و دستگاههای صنعتی نیازمند آن است تا حداقلی از سرمایه که البته عدد قابل توجهی است، وجود داشته باشد تا فرد بتواند به عنوان یک تولید کننده یا برند وارد عرصه اقتصادی شود.
پس این افراد از چند درصد برخوردار جامعه خواهند بود که میتوانند وارد بازاری شوند که مدعیان فراوانی دارد و لزوماً منجر به سود برای آنها نخواهد شد. اما بازار مصرف گرایی را رونق می بخشد و از این حیث، بازار پنهانی را که در اثر این چرخه به وجود آمده، تأمین میکند.
به زبان ساده، زنانی از طبقات برخوردار که پیش از این مصرف کننده محض بودند، برای بهبود وجه و برند خود، حالا تبدیل به کارآفرین شدهاند، کارآفرینی از نوع تشدید کننده بازارهای مصرف زنانه که تمامی ندارد. در حالی که توانمندیهای زنان در عرصههای نوآورانه صرفاً محدود به صنایع مد نیست، زنان فراوانی در جهان در عرصه علم، دستاوردهای بی نظیری آفریدهاند که کمتر کسی آنها را میشناسد، چرا که این افراد نمیتوانند سود سرمایه داری را تأمین کنند و از این حیث جایگاهی در رسانهها ندارند.
این شکل از الگوسازی زن موفق مصرفگرا، تبعات گستردهای در جامعه زنان به دنبال دارد که در تحقیقات مختلف به آنها اشاره شده است. نخست آنکه عمده زنانی که نمیتوانند در غالب کارآفرین، برند شخصی خود را داشته باشند، دچار سرخوردگی شدید میشوند. این افراد، هر میزان که در عرصه فردی و اجتماعی رشد کنند، باز هم در مقایسهای ذهنی با آنچه رسانهها ارائه میدهند، خود را ناموفق میپندارند و این امر بر سلامت روان آنها تأثیرات منفی بلند مدت میگذارند.
از سویی، عطش مصرفگرایی و شباهت به الگوهای رسانهای، همچنان در این افراد باقی میماند. در نتیجه جریان سرمایه داری با تأمین بازار از طریق تولیدات جعلی، عطش این زنان برای مصرف گرایی را جهت داده و از آن استفاده میکند. در حال حاضر، بیش از تولیدات رسمی برندهای مختلف در جهان، محصولات کپی شده، تولید و به فروش می رسند که بیشترین مصرف آنها در کشورهای آسیایی تخمین زده شده است.
در واقع، زنان درحالیکه نمیتوانند از سطح درآمدی کارآفرینان رسانهای برخوردار باشند، اما همتراز آنها، مصرفگرا شدهاند و این شکل از مصرف علاوه بر آنکه سرخوردگی ناشی از عدم توانایی رسیدن به الگوهای رسانهای را مرتفع نمیکند، بلکه نوعی اعتماد به نفس کاذب حسرت زده نیز در افراد ایجاد میکند که میتوان آن را در بازنماییهای افراد از خودشان در شبکههای اجتماعی مشاهده کرد. زنان و دخترانی که در عکسها و فیلمهایی که از خود منتشر میکنند، به آنچه استفاده میکنند، افتخار کرده و مداوم انواع پاساژ گردیها و خریدها را به اشتراک میگذارند.
این شکل از حسرت که به دلیل نوع الگوهای ارائه شده توسط رسانهها پدید آمده، عملاً مانند ویروس در حال انتشار و ته نشین شدن در وجود زنان است که جز با رسانهای شدن جایگزینها مرتفع نخواهد شد.
رسانهها، تا زمانی که نتوانند سایر زنان موفق را الگوسازی کنند، جامعه بستر مصرف زدگی روز افزون خواهد بود که عملاً منجر به ضعف مدیریت مالی زنان و صدمات روحی و روانی شدید و در نتیجه کاهش کیفیت توان همسری و مادری در خانواده خواهد شد.
منبع:مهر