ر. اعتمادی در آخرین روزهای زندگی میگفت همیشه سوژه نابی برای نوشتن دارد و همیشه مینویسد.
این نویسنده رمانهای عامهپسند و روزنامهنگار که بامداد چهارشنبه ۲۱ تیرماه در ۹۰ سالگی از دنیا رفت، در گفتوگویی منتشرنشده درباره وضعیت خود و کتابهایش گفته بود. میگفت این اواخر زانودرد دارد و بنا به گفته دکترش و برای اثرکردن داروهایش در خانه استراحت میکرد.
«خوشحالم که به یادم بودید، امیدوارم حالم خوب بشود و یکی روز به خانه ما تشریف بیاورید و با هم حرف بزنیم»؛ حرفهایی که همیشه در احوالپرسیها به تعارف معمول میگفت.
ر. اعتمادی از کتاب آخرش، «آخر خط» نیز گفت و به عادت خودش که کتابهایش را بسیار دوست داشت و از هر کدام بهگونهای تعریف میکرد که این بهترین کتابش است و این کتاب را طور دیگری دوست دارد، رمان آخرش را هم «یکی از بهترین نمونههای رماننویسی» خواند و گفت: آرزو دارم جوانان اهل کتاب و کسانی که میخواهند نویسنده شوند، این کتاب را بخوانند؛ بالاخره هر چیزی در دنیا مدلی میخواهد. این رمان حدود ۵۰۰ صفحه است. قبلاً رمانهای عاشقانه این بود که خاله و عمه با هم مشکل داشتند و دختر و پسر آنها عاشق میشدند، چیزهای بیبو و بیخاصیت.
او در توضیح بیشتر افزود: «آخر خط» داستان چهار خانواده است که در یک نقطه زندگی میکنند، هفت هشت بچه دارند، عشقهایی بین بچههاست، خانوادهها نیز درگیریهایی دارند و حادثههای بسیاری در این رمان هست. رمان به شرایط اجتماعی مردم امروز ایران کاملاً تشبیه شده است. در مدت کوتاهی دو چاپ خورد و در شرایط خراب کتاب خوب است. کسانی که رمان را خواندهاند میگویند رمان خوبی بوده و ۱۰ – ۱۵ صفحه اول را که خواندیم نتوانستیم زمین بگذاریم. شما هم انشاءالله پیدا کنید و بخرید یا امانت بگیرید و بخوانید.
او از وضعیت گرانی کتاب هم گفت: کتاب خیلی گران شده، البته گرانی برای گرانی کاغذ است؛ قبلاً کاغذ بندی ۱۵۰ هزار تومان بود الان یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان شده است. تا جایی که شنیدهام خیلی از ناشران تعطیل کردهاند و ناشران قدیمی که بلد کارند دارند کتاب چاپ میکنند. هرچند آنها سودی نمیبرند. در وضعیت الان کسانی که عاشق کتاب هستند، کتاب منتشر میکنند.
ر. اعتمادی میگفت همیشه سوژه نابی برای نوشتن دارد و همیشه مینویسد و در پاسخ به اینکه آیا کتابی در دست نوشتن دارد، گفت: آخرین کتابم را شش ماه پیش تحویل ارشاد دادهام، اما مسئله این است که ۱۲ کتاب آنجا دارم که اجازه چاپ ندادهاند. این اواخر دو کتاب خوب به ناشر دادم، گفتند اگر مجوز چاپ بدهند واقعاً رکورد میزند که نشد. بالاخره یک روزی منتشر میشوند.