«موسیقی برخلاف فیلم، همیشه با یکسری از شبهات روبهرو بوده است که همین امر موجب شده مدیران آن همیشه یک پیش فرض مانعشونده برای تصمیمگیری و سیاستگذاریها داشته باشند. در حقیقت در موسیقی مقاطعی را داشتهایم که گروهی از جامعه در پی مخالفت با موسیقی، حتی سازها را گوشه دیوار گذاشته و به آن تیراندازی کردهاند؛ به نوعی سازها را اعدام کردهاند. حال همین پیشینهها موجب شده تا مدیران با یک سلب اختیار روی کار بیایند.»
سیوهشتمین جشنواره موسیقی فجر مدتی است که به ایستگاه پایانی رسیده اما نکتهای که در میان حُسنهای برگزاری این رویداد به چشم میخورد، ثابت ماندن مشکلات و نقاط ضعف این حوزه است.
جشنواره موسیقی فجر که در سالهای ابتدایی با عنوان «جشنواره سرودهای انقلابی» برگزار میشده، بعدتر پس از تغییر عنوان به «جشنواره موسیقی فجر» توانست در بین مردم و هنرمندان موسیقی از محبوبیت قابل توجهی در دهههای ۶۰ و ۷۰ برخوردار شود. ولی با ورود به دهه ۸۰ این جشنواره در عین داشتن نقاط قوت، با نقدهایی جدی روبهرو بود که این نقدها همچنان جای بحث دارند.
یکی از این مسائل، به یکپارچه نبودن جشنواره طی سالیان برگزاری برمیگردد؛ درحقیقت منتقدان معتقدند که هدف کلی این جشنواره مشخص نیست و در همین راستا هم آن را با جشنواره فیلم فجر مقایسه میکنند که کلیه فیلمها حول محور سیمرغ بلورین با یکدیگر رقابت میکنند. اما در جشنواره موسیقی فجر چنین چیزی را شاهد نیستیم و مشخص نیست که این جشنواره صرفا رویدادی برای اجرای موسیقی است یا استعدادیابی و مشخصا این رویداد موسیقایی شامل چه بخشهایی است؟
در همین راستا، برای بررسی کلی وضعیت و ماهیت جشنواره موسیقی فجر و بهطور کلی، وضعیت فعلی و پیشبینی آینده موسیقی ایران، خبرگزاری ایسنا با دو نفر از منتقدان و پژوهشگران موسیقی ـ علی مغازهای و کیوان فرزین ـ که خود نیز تجربه همکاری با جشنوارههای مختلف موسیقی از جمله فجر را داشتهاند، میزگردی داشته است. در ادامه، مشروح این گفتوگو را میخوانید.
همه مثل هم نیستند
ـ خیلی وقتها اگر نقدی به حوزه مدیریت فرهنگی وارد شود، ممکن است این نکته را عنوان کنند که همین افرادی که امروز نقد میکنند، قبلا با آنها همکاری کردهاند و منفعت بردهاند؛ درحقیقت منتقدان امروز، منتفعان دیروز هستند، یا بالعکس.
در ابتدا کیوان فرزین ـ نوازنده سنتور و منتقد موسیقی ـ درباره این امر بیان میکند: دو حالت دارد؛ اول اینکه فرد منتقد پس از رسیدن به یک جایگاه در سازمان و ارگانی که نسبت به آن نقد داشته، برای حفظ آن جایگاه و منافع شخصی خود از مواضعش کوتاه بیاید و خلاف اعتقاد و نقدهایی که داشته عمل کند. حالت دوم هم این است که در جهت نظرات و نقدهای کارشناسانه خود برای اصلاح مشکلات، با سازمان یا ارگان مربوط در جهت بهبود کارایی آن همکاری کند.
او ادامه میدهد: حالا اینکه فرد منتقد کارشناس باشد یا دستاندرکار، مهم نیست. موضوع این است که برای بالندگی یک سیستم در هرصورت باید اشکالات درون سیستم شناسایی شود و چه افراد درون یک سیستم و چه کارشناسان مرتبط خارج از آن باید حوزه تخصصی خود را نقد کنند؛ البته نقد در بین بیشتر مدیران روند پسندیدهای محسوب نمیشود و آن را خیلی برنمیتابند که همین امر موجب میشود بعد از مدتی کارشناسانی که درون سیستم هستند و روال جاری را دربست نمیپذیرند، به انزوا کشیده شوند، وگرنه که نقد امیدی است برای رفع نقصها. مدیران ما هم حداقل در حوزه کاری ما یعنی موسیقی با اینکه اکثرا خودشان تخصصی ندارند، بیشتر از کارشناسان و مشاورانی استفاده میکنند که وظیفه تایید و توجیه تصمیمات آنها را برعهده بگیرند.
او اضافه میکند: پس در این روال، در نهایت کسی موفق است که نظر مدیرش را تأیید کند. ظاهرا حداقل در حوزه موسیقی، مشاور یا کارشناس آن کسی است که طرحهایی را که از بالا میآید، تایید یا توجیه کند و برای آن دلایل فنی بتراشد، نه اینکه نظر کارشناسی خود را بگوید؛ زیرا اگر مخالفتی داشته باشد و نظر کارشناسی خودش را بیان کند، عنصر نامطلوب تلقی میشود و ممکن است یک یا دو بار این رفتار او تحمل شود ولی در نهایت عذرش خواسته میشود.
«مثلا در همین جشنواره موسیقی فجر، اگر دورههای ابتدایی را فاکتور بگیریم، تقریبا افراد ثابتی چه در تیم مرکزی و چه در سمتهای مدیریتی همواره حضور داشتهاند. درحقیقت کسانی ماندگارند که در جلسات خنثی و همراه هستند، اما و اگر نمیآورند و اگر هم بیاورند در موارد فرعی است و اگر هم در موردی مخالفت کردند و نشد، سکوت میکنند. به هر حال دیدهایم کسانی که ایده و طرح و در عین حال تعهد و دغدغه موسیقی و فرهنگشان را دارند و برای استانداردهای خود پایداری و پافشاری میکنند، معمولا در کوتاهمدت حذف میشوند.»
این منتقد موسیقی تأکید میکند: این دو حالت را نمیتوان به یک چشم دید ولی مشکل اینجاست که مدیران برای توجیه خود و تخریب منتقدانشان همه را به یک چشم میبینند و با اینکه منتقدان گروه اول را نهایتا به کار میگیرند اما با ارجاع به رفتار همانها گروه دوم را زیر سوال میبرند که: «مگر خودت تا دیروز در فلان نهاد یا فلان جشنواره نبودی که حالا منتقد شدی؟» که این دیدگاه گاهی به جامعه موسیقی هم تسری پیدا میکند تا بدون توجه به تفاوت این دو شیوه و در نظر گرفتن شرایط کاملا متفاوت این دو دیدگاه عدهای را به همکاری پس از نقد یا بالعکس آن متهم کنند. گویی فرض مطلق بر آن است که منتقد یا منفعت طلب است و برای رسیدن به مقام، پول، رانت و امثالهم است که نقد میکند یا باید تا آخر عمر فقط منتقد و ایرادگیر بماند و اگر فرصتی دست داد هم نباید هیچ اقدام عملی در رفع و یا اصلاح آنچه به آن نقد داشته انجام دهد.
گویا تعریف مشترکی از نقد نداریم
مغازهای نیز درباره جایگاه منتقدان در ایران بیان میکند: گویا نمیتوانیم به تعریف مشترکی از «نقد» برسیم. عمدتا منتقد را به عنوان آدم ناراحتی که به دنبال یک هدف منفی است تعریف میکنند. سنت نقد به معنای واقعی در ایران شکل نگرفته است و ما هم اگر حرفی میزنیم، چوب دو سر طلا میشویم. از هر دو طرف که کسی یا چیزی را نقد میکنیم، فکر میکنند دشمن آنها هستیم.
نگاهی به معنای عبارت «نقد سازنده»
ـ ولی میگویند که “نقد سازنده” را میپذیرند. اصلا این «نقد سازنده» یعنی چه؟
مغازهای توضیح میدهد: همانطور که میگویند «موسیقی فاخر»؛ موسیقی فاخر چیست؟ این عبارت به راحتی میتواند کل موسیقی ایران را به بهانه اینکه یک قطعه فاخر نیست، زیر سوال ببرد؛ مثلا ممکن است نگاه غالب مدیریتی معیار بگذارد که اگر در قطعهای شعر محمدعلی معلم یا قیصر امین پور استفاده شود فاخر است و اگر شعر رضا براهنی باشد فاخر نیست. از طرفی همین نگرش میتواند کلا موسیقی پاپ را حذف کند؛ اگرچه که با واقعیت متناقض است؛ زیرا در همین جشنوارههای دولتی، برگ برنده آنها موسیقی پاپ است و با موسیقی پاپ مردم را به سالنها میکشانند.
مغازهای تاکید میکند که برای ما هم مشخص نیست «نقد سازنده چیست؟» و ادامه میدهد: مثلا زمانی که میگوییم «رئیس دفتر موسیقی اساسا با موسیقی بیگانه است»، آیا این جمله سازنده است یا قصد تخریب دارد؟ مصداق این مدعی هم پیام رییس دفتر موسیقی به جشنواره موسیقی فجر میتواند باشد که مثلا موسیقی را هنری “دیداری” میانگارد و برای آن پیام صادر میکند.
مشکل قواعد با موسیقی است
ـ در مقایسه جشنواره موسیقی فجر با جشنواره فیلم فجر میتوانیم بگوییم که جشنواره فیلم ماهیت تثبیت شدهای دارد و همه چیز حول محور یک سیمرغ بلورین میگردد. ولی جشنواره موسیقی فجر یک پارچه چهلتکه است که باوجود زیباییهایش، ممکن است هر دوره یک تکه از این پارچه نباشد. این ماهیت کی قرار است بالاخره شکل بگیرد؟
مغازهای درباره این امر عنوان میکند: از آنجا که فیلم در جهان هنر جدیدی است و مباحث فقهی و شرعی چندانی هم بر آن حاکم نیست، در جشنواره فجر نیز با موانع کمتری رو به رو است. ولی در موسیقی هنوز بعضی از مدیران و مسئولان به حرام بودن آن تمایل دارند. از اوایل انقلاب که برخورد با موسیقی جدی شد، مورد داشتیم که سازها را سینه دیوار گذاشتند و به آنها تیراندازی کردند؛ درحقیقت سازها را اعدام می کردند. حال همین پیشینهها و انگارهها باعث میشود مدیران با یک سلب اختیار روی کار بیایند.
او ادامه میدهد: چهارچوب یا اساسنامهها در سیستم سینما خیلی راحت و شسته و رفته مطابق الگوهای جهانی تدوین و تا حدی بومیسازی میشوند. ولی اگر در موسیقی بخواهیم مثلا گِرمی را الگوبرداری کنیم، آیا مقدور است؟ یا مثلا برای برگزاری فستیوالی مانند «گلاستونبری» آیا اصلا اجازه طرح ایده را میدهند؟
«در ایران معیارها برای موسیقی غلط است؛ مثلا معیاری که قصد برگزاری یک جشنواره با تم منقبتخوانی دارد. آخر چرا تحمیل میکنند که هنرمند چگونه و درباره چه مفهومی باید اجرا کند؟ ممکن است کسی منقبتخوان باشد ولی بعضا دیده شده که این را به یک شاعر یا پهلوان (استاد موسیقی) بلوچستان تحمیل کردهاند، این در حالی است که آنها اصلا منقبت ندارند. بارها پیش آمده که در یک برنامه غیردولتی، هنرمندان از ما سوال کردهاند که باید برای چه کسی بخوانند؟ و وقتی از آنها میپرسیم که یعنی چه؟ پاسخ میدهند مثلا برای حضرت علی (ع) یا حضرت پیامبر (ص)؟»
مغازهای تصریح میکند: به این هنرمندان آموزش داده شده که تنها در صورتی میتوانند اجرا کنند که برای یک مناسبت بخوانند. ولی مسئله اینجاست که مسیر این هنرمند با آنچه از او میخواهند، فرق دارد. مثلا کارکرد موسیقی برخی از هنرمندان نواحی اجرا در عروسی است. آخر مگر میشود از آنها خواست که موسیقی مذهبی اجرا کنند؟ فرض کنید یکی از خوانندگان سرشناس موسیقی ایرانی میخواست برای فرزندش عروسی بگیرد. آیا لزوما خودش باید در آن مراسم بخواند؟ قاعدتا موسیقی او با آن مراسم همخوانی ندارد، پس خوانندهای متناسب با شرایط را دعوت میکنند.
او ادامه میدهد: اساسا مدیران موسیقی یک ذهنیت از پیش تحمیل و تحصیل شده دارند که خودشان هم آن را تشدید میکنند؛ زیرا گمان میکنند مقامهای بالادستی با این رویکرد سازگارتر هستند. چند سال پیش یک ناشر در دفتر موسیقی به دنبال مجوز یکی از کارهای آقای محمدرضا درویشی (پژوهشگر و آهنگساز) بود. قرار بود نام آلبوم «تناسخ» باشد که از دفتر موسیقی به آن ایراد گرفتند که این عنوان از نظر اسلامی مشکل دارد. آقای درویشی هم تصمیم گرفت که اسم کار را «حلول» بگذارد ولی به آن هم ایراد گرفتند و گفتند این هم ترجمانی از همان واژهی قبلی است. تا این که من (به عنوان مدیر آن پروژه) گفتم شما حلول ماه مبارک رمضان را نشنیدهاید؟ گفت: «اگر ما این اسم را بگذاریم فردا قیامت میشود!».
مغازهای معتقد است که مدیر دفتر موسیقی باید فردی باشد که بتواند هر از گاهی به قم برود و مسائل و موانع فقهی را حل کند. باید توضیح دهد که موسیقی آن چیزی نیست که به آنها انتقال پیدا میکند.
موسیقی نواحی مسئلهای سانتیمانتال شده است
ـ آیا این فشارهاست که باعث میشود در یک دوره از جشنواره، موسیقی نواحی و در یک دوره، سرود مبنای افتخار شود؟
مغازهای توضیح میدهد: بحث موسیقی اقوام در ایران یک مسئله سانتیمانتال شده است که مدیران ضعفهای خود را با عنوان توجه به موسیقی نواحی میپوشانند. اینها همه یک فرار به جلوی مدیریت موسیقی کشور است. اساسا موسیقی اقوام ایران تغییر کرده و یک چیز دیگری شده است. نیازی نیست به اسم موسیقی نواحی چهارتا جوان را که فقط شال و کلاه روستایی میپوشند ولی موسیقی پاپ اجرا میکنند، روی صحنه بیاورند. اینها میگویند موسیقی نواحی یعنی آنچه که از یک ناحیه آمده، دیگر کاری ندارند که چیست. مثلا موسیقی آقای محسن شریفیان (آهنگساز و سرپرست گروه لیان) پاپ است و خودش هم مشکلی با این ندارد ولی اینها کار موسیقی او را نواحی میدانند.
ـ ماجرا این است که امروز همه میدانند که اگر این نوع از موسیقی را عرضه کنند، میتوانند مثلا به اجراهای جنبی جامجهانی و المپیک بروند، گرچه زمانی در همین جشنواره موسیقی فجر، موسیقی نواحی واقعی اجرا میشد…
مغازهای بیان میکند: به هر حال نسل عوض شد و به واسطه جبر جهانی، تنوع رسانهها، کارکرد موسیقی و کاربردی که ما به آن تحمیل میکنیم (مای جمعی ایران و جهان)، ساختار موسیقی دچار تغییر و تحول شده است. امروز الگوی ما در موسیقی نواحی دیگر آن چیزی نیست که حاج قربان یا نورمحمد درپور اجرا میکردند. از موسیقی پیشکسوتان نواحی تنها به عنوان ویترینی برای افتخار استفاده میشود؛ اگرچه که فرزندان همانها هم دنبال میراث پدرانشان نیستند.
مغازهای میگوید که «در جشنوارههای موسیقی دولتی، گاه افرادی مسئول هستند که ثانیهای موسیقی را درک نکردهاند؛ زیرا برای موسیقی نواحی خواستار چک و بررسی کردن شعر در حراست هستند. آخر اگر چک کردید ولی روی صحنه چیز دیگری اجرا شد، آیا شما اصلا متوجه میشوید؟ چرا افراد را وادار میکنید دروغ بگویند؟ من در جشنواره آینهدار هیچگاه لیست ندادم؛ چون مثلا آقای غلام مارگیری یک هفته مانده به جشنواره فوت کرد و نمیدانستم چه کسی به جشنواره میرسد. اگر هم شعر میخواستند میگفتم چه شعری بدهم اینها که بیشترش مدح است. حالا چه اتفاقی افتاد؟ آسمان به زمین آمد؟ قم تعطیل شد؟ اتفاقا در آینهدار زن هم خواند. حراست مرا خواست، جواب هم دادم. گفتم این خانم مامازار است. همه تلاشش هم نجات یک بیمار با کمک ادعیه و اشعار مذهبی، است اما به زبان و سنت و فرهنگی دیگر. من چه کنم مامازار را سبیل بگذارم که آقایان فکر کنند مرد است؟»
خوشا به موسیقی کافهای قدیم!
فرزین نیز در ادامه درباره موسیقی امروز ایران و تاکیدهای معمول بر عبارت موسیقی فاخر میگوید: امروز به معدلی کیفی از موسیقی رسیدهایم که به گواه بسیاری از اهالی موسیقی و حتی پیشکسوتان، موسیقی کافهای و عامه پسند قدیم در مقابل آن نمره بالایی میگیرد. همیشه شعارها نشاندهنده نتیجه عمل نیستند، خیلی وقتها برعکس است.
او ادامه میدهد: وقتی کورش کبیر گفت که «خدایا مردم من را از دشمن، خشکسالی و دروغ محافظت بفرما»، نشاندهنده این نیست که ما چقدر خوب بودهایم، اتفاقا همانقدر که اقلیم خشکی داشتهایم و خشکسالی ما را تهدید میکرده، لابد دروغ هم در آن زمان مشکلی در فرهنگ مردم یا حداقل درباریان و اطرافیانش بوده است که روی آن تأکید کرده است. با همین دید نگاه کنید به میانگین کیفی آثار موسیقایی در دورانی که مدیران و گردانندگان فرهنگ کشور مدام روی واژه موسیقی فاخر تاکید میکنند.
این نوازنده سنتور با بیان اینکه موسیقی همیشه یکی از جبهههای دعوای جناحهای سیاسی بوده است، میگوید: موسیقی به خاطر کارکرد وسیعی که دارد، دستمایه دعواهای سیاسی میشود؛ مثلا اگر بخواهند وزیری را تخریب کنند، این کار را با موسیقی هم انجام میدهند. دیدهایم زمانی یک اثر موسیقی با صدای تکخوان زن منتشر میشود و مشکلی هم پیش نمیآید ولی زمان دیگری که با یک مدیر و یا وزیر و … مشکل پیدا میشود، اگر در یک کنسرت یا اثر، صدای همخوان زن همسطح خواننده مرد شود، کنسرت را لغو میکنند و پای برخی مقامهای قضایی هم به میان میآید.
جشنواره موسیقی فجر بِرند نیست
ـ در دهه ۶۰ که شنیدن موسیقی در نوار و کاست خلاصه میشد، دیدن یک شخصیت خاص موسیقی روی صحنه جشنواره موسیقی فجر، دستاورد بود ولی اکنون که دیگر حتی این امکان را در جشنواره نداریم، جشنواره موسیقی فجر در قیاس با دیگر جشنوارههایی که حاصل عملکرد یک سال گذشته را عرضه میکنند، یا بازار سال آینده را تعیین میکنند و یا تلفیقی از این دو را ارائه میدهند، باتوجه به اینکه چنین چیزی در آن وجود ندارد، در دو دهه سال اخیر دقیقا چه چیزی به مخاطب داده است که خارج از جشنواره وجود نداشته است؟
فرزین بیان میکند: مسئله اینجاست که تا اوایل دهه ۷۰ در سطح جامعه خیلی اجرای موسیقی نداشتیم و کنسرتهای اندکی برگزار میشد، در تهران تنها سالنهای حوزه هنری، تالار وحدت و فرهنگسرای نیاوران و در شهرستانها هم یک سالن مرکزی ارشاد برای کنسرتها بود. به یاد دارم اگر قصد خرید بلیط کنسرت افراد شناخته شدهای مانند استادان پایور یا علیزاده را داشتیم، باید از شب قبل در صف میایستادیم تا ساعت ۹ صبح که گیشه سالن باز میشد مرتبا حضور و غیاب میشد تا نهایتا هر نفر بتوانیم دو بلیط و نه بیشتر بگیریم. در این شرایط از جشنواره فجر خیلی استقبال میشد و بلیطش با پارتی بازی گیر میآمد. از اواخر دهه هفتاد که برگزاری کنسرتها رونق گرفت تا اوایل دهه ۸۰ که کنسرتهای پاپ هم به میدان آمدند، دیگر فضای موسیقی فرق کرد.
او ادامه میدهد: به هر حال آن دورهی زمانی را باید جدای از بعدش دید؛ زیرا بخشی از مخاطب آن زمان واقعی نبود و خیلی از آن افراد چه هنرمند و چه مخاطب به علت اینکه انتخاب زیاد دیگری نداشتند، به جشنواره موسیقی فجر میرفتند. البته که موسیقی هنری، همیشه مخاطب خاص خود را دارد و اگر در یک دوره عالیم قاسیمف یا انور ابراهیم به جشنواره موسیقی فجر آمدهاند سالن پر شده، ولی این اجراها در هر قالبی در کشور اجرا میشد همین اقبال را مییافت.
ـ چرا؟ چون چهرهها در آن نیستند؟
فرزین پاسخ میدهد: هیچوقت نمیتوان روی جشنواره موسیقی فجر حساب باز کرد که اگر یک دوره نقاط برجستهای در آن بود، دورههای بعدی هم به همین مقدار خوب باشد. ممکن است یک دوره چندین هنرمند سرشناس و توانا در آن حضور پیدا کنند و اجراهای قابل قبولی را ببینید ولی سال بعد همان بخشها ضعیف باشد. این ناپیوستگی کیفی و افت و خیزهای شدید باعث شده که جشنواره موسیقی فجر امروز برای مخاطب برند نیست.
او ادامه میدهد: امسال در جدول جشنواره موسیقی فجر بهجز در بخش پاپ، نشانی از نام هنرمندانی که قرار بود روی صحنه بروند، نبود؛ مثلا نوشته شده بود دوئت جز ویولن و پیانو از مجارستان یا فادو از پرتغال. آخر مگر کشور ملاک است؟ همانند این است که هنرمندان ایرانی به یک جشنواره موسیقی خارجی بروند و بهجای اینکه نام آنها در جدول و رزومه آنها در سایت جشنواره آورده شود، تنها بنویسند دونوازی تار و تمبک از ایران. آخر جلیل شهناز و حسین علیزاده تار مینوازند و من هم اگر تار دستم بگیرم چند تا ملودی ساده میتوانم بزنم پس مهم هنرمندی است که اجرا میکند. اما جشنواره اصلا برایش مهم نیست که به مخاطب اطلاعات بدهد و نتوانسته اطمینان و اعتماد جامعه بخصوص متخصصان و شنوندگان حرفهای موسیقی را به دست آورد.
بخشهای نظارتی اصحاب موسیقی و رسانه از آییننامه جشنواره فجر حذف شد
ـ آییننامه جشنواره موسیقی فجر چه بود و چه شد؟
فرزین درباره آییننامه جشنواره موسیقی فجر که در سال ۱۳۹۶ تنظیم شده است، بیان میکند: یکی از نکات مهمی که در پیشنویس آییننامه جشنواره موسیقی فجر پیشنهاد شد، این بود که این جشنواره یک رویداد هنری و غیرسیاسی باشد؛ چراکه غلبه نگاههای سیاسی و امنیتی بر رویکرد هنری را یکی از عوامل افت کیفی جشنواره و عدم اقبال هنرمندان به آن میدانستیم. که ارشاد همان اولِ کار، این بخش را از آیین نامه حذف کرد. دلیلشان هم این بود که به هر حال جشنواره، ماهیتا به رخدادی سیاسی وابسته است.
او ادامه میدهد: دومین نکته ایجاد و افزایش امکان نظارت بر جشنواره از سوی جامعه موسیقی و رسانه بود؛ به این صورت که جشنواره موظف بود از ابتدا به صورت شفاف و مستمر به رسانهها و جامعه گزارش دهد که عملا جز جلسه نقدی که در جشنواره سیوچهارم با اعلام عمومی پس از جشنواره برگزار شد به فراموشی سپرده شد. از طرف دیگر انتخاب دبیر را از انحصار ارشاد خارج و به هیاتی شامل سه نماینده از مراکز دانشگاهی اصلی موسیقی کشور، خانه موسیقی، وزارت فرهنگ، انجمن موسیقی و سه چهره از جامعه موسیقی با زمینه کاری متفاوت سپردیم. در کنار آن یک شورای ارزیابی برای نظارت بر روند جشنواره و عملکرد مدیران آن تعریف کردیم که علاوه بر ارشاد نمایندگانی از انجمن صنفی هنرمندان موسیقی، کانون صنفی ناشران و چند هنرمند با گرایشهای مختلف در آن حضور داشتند. نکته مهم عضویت در این شوراها آن بود که اعضای آنها اجازهی داشتن مسئولیت یا اجرا در آن دوره جشنواره و دوره بعد را نداشتند که باز هم شرط عدم همکاری اعضا در دوره بعدی همان ابتدا حذف شد و باقی شرایط هم با بیتوجهی مواجه شد؛ کما اینکه میدانیم در دورههای اخیر مدیرکل دفتر موسیقی که رییس جشنواره است و قاعدتا باید تحت نظارت و ارزیابی شورا قرار بگیرد تقریبا در تمام جلسات شورای ارزیابی حضور و شرکت داشته است.
فرزین درباره تغییراتی که مدیر فعلی دفتر موسیقی در آییننامه فعلی جشنواره موسیقی فجر ایجاد کرده است، میگوید: البته آییننامه جدید پس از اعلام تغییرات تا امروز رسما از سوی ارشاد یا دفتر موسیقی منتشر نشده است اما بنا بر اخبار رسانهها تنها تغییر ظاهرا این بوده که شورای انتخاب دبیر حذف شد و شورای سیاستگذاری جایگزین آن شد که اعضایش را مجددا و تماما خود ارشاد تعیین میکند. درحقیقت هر جا که میشد نهادهای مختلف همفکری و نظارت کنند را به نوعی حذف یا بیاثر کردند.
وقتی اعضای جامعه و نهادها در رویدادی مشارکت داشته باشند نسبت به روند و کیفیت آن هم قطعا حساس و پیگیر خواهند بود، اینگونه دغدغهها اگرچه قطعا در ارتقای کیفی جشنواره در طول زمان موثر خواهد بود اما به همان اندازه مدیران را با چالش رو به رو خواهد کرد و نخواهد گذاشت هرگونه مایلند عمل کنند. البته نباید از حق گذشت که برای مدیران هم دستورات از بالا و محدودیتهای سیاسی و امنیتی کم نبوده و نیست اما اگر جشنواره معتبر میخواهیم باید بالاخره روزی تکلیفمان را با این موانع غیرمنطقی روشن کنیم. مگر اینکه کما فی السابق مدیریت هنری کشور به همین روند معیوب بسنده کند و کمبودها را بخواهد همچنان با قدرت خود بر رسانهها و تبلیغات جبران کند.
استفاده از خبرنگاران رسانههای رسمی در ستاد خبری جشنواره موسیقی فجر
ـ چرا جشنواره موسیقی فجر از خبرنگاران رسانه ها در ستاد خبری استفاده می کند؟
فرزین همچنین درباره استفاده از خبرنگاران رسانهها در ستاد خبری جشنوارهها، بیان میکند: استفاده از خبرنگاران رسانهها در ستاد خبری جشنوارهها و پرداخت مبالغی به آنها منطقا جای اشکال است. اینگونه خبرنگار زیر دِین جشنواره میرود و نمیتواند نگاه و نقد درستی به عملکرد آن داشته باشد. این وضعیت باعث میشود رسانه نقش اصلی و جایگاه خود در بین جامعه مرتبط را هم از دست بدهد و به مرور توامان به موسیقی و فضای رسانهای کشور ضربه میزند.
خانه موسیقی را نمیتوان صنف دانست
ـ جشنواره چند سال توسط خانه موسیقی به عنوان صنف موسیقی برگزار شده یا حداقل رئیس خانه موسیقی چند دوره دبیر جشنواره بوده است. ولی در همان دورهها هم جشنواره موفق عمل نکرد. چرا؟
فرزین بیان میکند: در سال ۹۴ قرار بود یک جلسه با نام «ضرب اصول» برای بررسی ۱۵ سال عملکرد خانه موسیقی در فرهنگسرای ارسباران برگزار شود که با رایزنی معاون هنری وقت و خانه موسیقی با سازمان فرهنگی هنری شهرداری لغو شد و در نهایت جلسه را در سینمایی در قلهک برگزار کردند. این اتفاق باعث ایجاد جریانی وسیع و ادامهدار در نقد به خانه موسیقی شد و دقیقا در اوج همان گیر و دار هم به یک باره اعلام شد که خانه موسیقی قرار است متولی جشنواره موسیقی فجر باشد. اعلام این خبر در بین جامعه موسیقی و رسانهها بازتاب منفی داشت و حتی نامهای برای علی جنتی ـ وزیر ارشاد وقت ـ نوشته شد که این کار در شرایطی که به خانه موسیقی انتقادات زیادی وارد است یعنی چه؟ معاونت هنری ابتدا از موضعش کوتاه آمد اما یک هفته بعد جشنواره را به مدیرعامل خانه سپرد و اعلام کرد این کار را بر اساس شخصیت حقیقی ایشان کرده و نه جایگاه حقوقی ایشان. حال بماند که معاون وقت هنری بعدها در جلسهای عمومی با چرخشی ۱۸۰ درجهای گفت که جشنواره را به شخصیت حقوقی آقای نوربخش دادهاند و نه به عنوان یک شخصیت حقیقی.
او ادامه داد: آن زمان خانه موسیقی جایزه «باربد» را پایهگذاری کرد و به عده زیادی از منتقدانش برای داور شدن زنگ زد. یک عده قبول کردند و یک عده قبول نکردند. یک عده از آنهایی هم که قبول کردند هم بر اثر فشار افکار عمومی استعفا کردند و اینگونه کاملا حساب شده بین همان کسانی که منتقد بودند هم اختلاف انداختند. اما در کل برای اینکه آیا خانه برای مدیریت رویدادی مثل جشنواره مناسب است یا نه باید ابتدا ساختار خانه موسیقی درست شود که بتوان درباره این موارد صحبت کرد.
خانه موسیقی شرکتی است در وزارت ارشاد
مغازهای هم بیان میکند: خانه موسیقی صنف نیست، شرکتی است در وزارت ارشاد که متأسفانه در نبود نهاد صنفی و مدنی واقعی، این موسسه از همه سو به رسمیت شناخته شده است. آن زمان آقای مرادخانی یک ایدهی محوری داشت و میگفت ما باید هنرمندان مهم را به خودمان نزدیک کنیم و در همین راستا طرحی بر جذب آقای شجریان به خانه موسیقی داشت که در نهایت ساز و کاری طراحی کردند با عنوان شورای عالی خانه و ایشان را به عنوان رئیس این شورا انتخاب و در واقع جذب کردند و اینگونه چون اسم شجریان در خانه موسیقی بود، هر انتقادی هم که از قبل در قبال خانه مطرح میشد، حال به اعتبار یا احترام ایشان نباید مطرح میشد و چون آقای نوربخش یک رابطه استاد ـ شاگردی با آقای شجریان داشت، دیگر ایشان متصدی پیشبرد همان برنامههای حاکمیت در این نهاد و عرصه موسیقی بود. خب واقعیت هم این است که این نهاد صرفا شرکت یا موسسهای است که از وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز گرفته تا سیاستگذاریهای حاکمیتی در موسیقی به واسطه آن، اعمال شود.
ـ صنف چیست؟
فرزین پاسخ میدهد: خانه موسیقی به لحاظ ساختار، نهاد مدنی هست اما صنفی نیست. صنف یک تعریف و وظایف مشخصی دارد.
ـ مثلا؟
فرزین پاسخ میدهد: اصل آن منافع بنیادین اعضای آن صنف است یک چیزی مثل حقوق شهروندی در کلیت جامعه. صنف خیلی وارد مسائل سلیقهای و ارزشگذارانه نباید بشود.
او ادامه میدهد: اما خانه موسیقی از این بابت که عضومحور است، نهاد فرهنگی هنری مدنی است. همچنین اساسنامه خانه موسیقی با تعریف نهادهای صنفی تناقض دارد. وقتی در اساسنامه آن به صراحت آمده که باید تابع و همسوی سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد که دیگر نمیتواند صنف باشد. صنف نهادی است که پشتیبان منافع اعضای خود باشد ولی اساسنامه خانه موسیقی این اجازه را نمیدهد.
ـ حضور صنف در برگزاری جشنواره چگونه میتواند باشد؟
مغازهای پاسخ میدهد: به سادگی میتوان افرادی را خارج از سیستم دولتی جذب کرد و اتفاقا حتی با تمام چهارچوبهای محدودکننده کار کرد، حتی اگر بگویند اجازه استفاده از هیچ نوازنده زنی را ندارید، باز هم بدترین رویدادهای بخش خصوصی بهتر از بهترین رویدادهای دولتی برگزار میشود. باید پرونده جشنواره فجر را ببندند و رویداد دیگری را جایگزین آن کنند. جشنواره موسیقی فجر چهل سال پیش پایه گذاری یا بارگذاری شده و هنوز در آن روی همان پاشنه میچرخد؛ تحت نظارت انبوهی کارمند و پرسنل؛ پرسنلی که حضور آنها کاملا بیهوده است. حال میتوان مثلا جشنواره موسیقی را با هر نام ارزشی دیگری راه انداخت، ولی با ساختار و بنایی جدید با اعتماد به خود هنرمندان و واسپاری کارها به نهادهای خصوصی.
مدیران میترسند روند برگزاری جشنواره موسیقی فجر را تغییر دهند
فرزین بیان میکند: حضور تعداد زیادی از پرسنل در برگزاری جشنواره موسیقی فجر، به بحث مالی گره خورده است و به گونهای جا افتاده که مدیران میترسند آن را تغییر دهند. عده زیادی از این پرسنل کارمندان وزارت فرهنگ هستند که در حالت عادی حقوقی معمولی دریافت میکنند و پاداش حضور آنها در این رویدادها برایشان حائز اهمیت است. حال اگر مدیری آنها را حذف کند، برایش دردسرساز خواهند شد. ولی ماجرا این است که به استثنای موارد اداری، نبود بیشتر این افراد بر کیفیت برگزاری بخش هنری جشنواره موسیقی فجر تاثیر چندانی ندارد.
برای برگزاری جشنواره موسیقی فجر ۱۰ نفر هم زیاد است
او ادامه میدهد: خود ما زمانی هر هفته در کاخ نیاوران میزبان ۳۰۰۰ نفر برای هر کنسرت بودیم که باید صندلی، دکور، سن و … را آماده میکردیم اما سر جمع تنها سه چهار نفر بودیم و اگر جایی کمک نیاز داشتیم افراد انگشت شماری را به صورت محدود استخدام میکردیم.
همچنین علی مغازهای از تجربیات خود در برگزاری چنین رویدادهایی میگوید: یک روز در جشنواره سوم «آینهدار» در سال ۹۵، فردی که خود را یکی از مدیران وزارت ارشاد معرفی کرد از من سوال کرد که چقدر برای این جشنواره هزینه میکنیم؟ معیار ذهنی او چیزی بالغ بر دو میلیارد بود که من صادقانه پاسخ دادم کل هزینه ما فقط ۲۰۰ میلیون تومان است؛ زیرا تنها هزینه ما بابت هتل، خورد و خوراک، رفت و آمد و دستمزد و هدیه هنرمندان بود و در این بین یکسری افراد قرار نمیگرفتند که از روی بودجه سود و کارمزد بردارند.
ـ مدیر خوب چه کسی است؟
فرزین پاسخ میدهد: مهم این نیست که مدیران موسیقی به صورت تخصصی با موسیقی آشنا باشند، مهم این است که واقعا مدیر باشند، حوزه موسیقی را بشناسند به مسائل و مقتضیات آن آگاه باشند، از افراد درست مشاوره بگیرند، سالم باشند و شفافیت داشته باشند.
چرا مدیر زن در موسیقی نداریم؟
ـ در بین مدیرانی که آمده و رفتهاند کدامیک این ویژگی را داشت؟
علی مغازهای پاسخ میدهد: تا حدی آقای علی ترابی در بین دیگر مدیران از این توانمندی برخوردار بودند که البته ایشان هم آدم محافظهکار ولی سالمی بود. اما سوالی که پیش میآید این است که چرا هیچگاه یک مدیر زن در هیچ یک از جایگاههای مرتبط با موسیقی فعالیت نکرده است؟ این همه موسیقیدان و مدرس خانم داریم که اتفاقا مدیریت هم دارند؛ مثلا فردی مانند خانم آذین موحد (نوازنده فلوت و عضو هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبا).
ـ حسنش چیست؟
مغازهای پاسخ میدهد: معتقدم مدیر زن به راحتی میتواند یک نگاه مادرانه و همهگیر داشته باشد که موزیسینهای ژانرهای مختلف را زیر بال و پر بگیرد.
ـ البته در همین وزارت ارشاد مدیران زنی داشتیم که با مدیران مرد عملا هیچ فرقی نداشتند!
مغازهای بیان میکند: من ندیدهام اما اگر هم بودهاند، مدیرانی بودند که با رابطه و ضابطه آنجا بودند. همین الآن مدیران زنی داریم که هر گاه حرفی میزنند، نمک روی زخم زنان و جامعه میپاشند. اما به هر حال زنانی داریم که توانایی برخوردهای بسیار سنجیدهتر و سازندهتری نسبت به ما مردها دارند ولی اجازه فعالیت پیدا نمیکنند.
فرزین هم درباره این امر بیان میکند: فرد محور بودن شاید بتواند در مقطعی کوتاه جواب بدهد ولی مهم معیار است. برای اینکه بتوان مدیر خوب پیدا کرد، نمیتوان دست روی یک فرد بهخصوص گذاشت، بلکه باید عاملیت جامعه را افزایش داد؛ یعنی جامعه نظارت کند، حساس باشد، تصمیم بگیرد، انگیزه پیدا کند، پاسخ بخواهد تا خود به خود فردی که در آن جایگاه قرار میگیرد با آن روند پیش برود. چرا جامعه موسیقی نباید در انتخاب مدیران خود شرکت کند؟ ما حتی نمیدانیم انتخابات یک نهاد مدنی مانند خانه موسیقی با چه تعداد عضو برگزار میشود؟
ـ چرا جامعه موسیقی برای تغییر این شرایط در انتخابات خانه موسیقی شرکت نمیکند؟ آیا به خاطر این است که باور دارند اگر فرد متفاوتی هم بیاید شرایط تغییر نمیکند؟
مغازهای بیان میکند: من از مدیران خانه موسیقی سوالم این است که به نظرتان تعداد منتقدان شما چند نفر است؟ آیا فکر میکنید تعداد آنها زیاد است یا کم؟ اگر زیاد هستند که به اجبار باید به آنها توجه کنید. اگر هم تصور میکنید تعداد کمی منتقد دارید، مگر کاری دارد که وقت بگذارید و مستقیم از آنان دعوت کنید و آنان را به رسمیت بشناسید. این تناقض در رفتار آقایان مدیر خانه موسیقی را نشان میدهد. مسئله اینجاست که یک بار یک نفر از خانه با خود ما تماس نگرفته که بپرسد مشکل ما با مدیریت خانه موسیقی چیست و بیایید گفتوگو کنیم. چند وقت است ما از آنها درخواست یک مناظره ساده داریم؟ اصلا این مناظره را با یک میانجی بیطرف برگزار کنند و ببینند که مسئله منتقدان با آنها چیست؟ بارها گفتهام آقایان اصلا کسی جز خودشان را به رسمیت نمیشناسند. یک جامعه زمانی پیشرفت میکند که جای بحث و گفتوگو باز باشد. به نظر اینها منتقد دشمن است و دوست دارند همه افراد در یک چهارچوب با آنها ارتباط داشته باشند؛ همین که معرفی برای بیمه هنرمند و صدور کارت صلاحیت تدریس به دست آنها افتاده است، پس از موضع بالا و حق به جانب هم با هنرمندان برخورد میکنند.
او ادامه میدهد: چون کارت صلاحیت تدریس را هم خانه موسیقی به نمایندگی از ارشاد صادر میکند که این خود یک نوع کنترل بر جامعه موسیقی است. آخر چرا کسی که فوق لیسانس موسیقی از دانشگاه هنر را دارد باید در چنین آزمونی شرکت کند تا بتواند تدریس کند؟ وقتی که افراد اینگونه به خانه موسیقی وابسته هستند، اگر کسی نقد کند و از اهالی موسیقی بخواهد که همراهیاش کنند، هنرمندان عموما ترجیح میدهند سکوت کنند.
تعداد برگزارکنندگان کنسرت روز به روز کمتر میشود
ـ آینده موسیقی را چگونه میبینید؟
مغازهای در پاسخ به این سوال بیان میکند: همه چیز تابع شرایط اجتماعی خواهد بود. امکانپذیر است که هنرمندان بتوانند کار خود را از سر بگیرند ولی موضوع این است که رنج هنرمند و انسان نباید نادیده گرفته شود. به هر حال در وضعیت اقتصادی که الآن به سر میبریم خیلی از هنرمندان حتی اگر قرار باشد اجرای خود را با نصف قیمت سالن به روی صحنه ببرند، این کار را نخواهند کرد؛ چون برایشان سود مالی نخواهد داشت و مردم در چنین شرایطی توان خرید بلیط کنسرت ندارند.
او ادامه میدهد: از طرفی حتی پیش از کرونا هم کدام کنسرت غیر از پاپ موفق بود که الآن بخواهد باشند؟ مثلا اگر حاج قربان زنده بود و کنسرت میگذاشت چند نفر به اجرای او میرفتند؟ اصلا وضعیت اقتصادی به گونهای نیست که هرکسی بتواند به کنسرت برود. دیگر کاری از دست اهالی موسیقی برنمیآید و دولت باید کاری کند. وضع مالی اهالی موسیقی آنقدر بد هست که سازهایشان را میفروشند. از طرفی تولید موسیقی که اصلا سودی ندارد و میماند تدریس که آن هم در شرایطی که وضع اقتصادی روز به روز بدتر میشود شاید دیگر نتوان چندان چشم امیدی به آن داشت.
ـ راه چاره چیست؟
مغازهای میگوید: اول اشاره کردم که ما تابعی از شرایطیم. هنرمندان موسیقی امروز برای گذران خانواده به انجام کارها و مشاغل دیگر وادار شدهاند و یا همچنان به سختی با آموزش محدودی که برایش باقی مانده است و آن هم با ریزش بسیار زیاد همراه است، گذران زندگی میکنند. امروز هنرمند یا باید برود تحت حمایت دولت و یا حامی خصوصی داشته باشد وگرنه نمیتواند کار کند یا کنسرت برگزار کند. الآن حتی افراد شناخته شده موسیقی هم نمیتوانند کنسرت برگزار کنند؛ چون مخاطبان آنها هم توان خرید بلیط کنسرت ندارند.
فرزین هم در ادامه میگوید: چاره دست جامعه موسیقی نیست. متوسط تورم در چند سال اخیر چه قدر بوده؟ وقتی بیست درصد افزایش بهای آموزش اتفاق میافتد، هنرجو دیگر نمیتواند کلاسش را ادامه دهد. من امیدوارم این وضعیت سخت کنونی حداقل به جامعه موسیقی این اخطار را بدهد که خودتان هستید و خودتان؛ همین نهادهای مدنی، همین نهادهای صنفی، همین گردهماییها، همین خودمان به فکر خودمان بودنها، همین سد راه همکار نشدنها. واقعیت این است که در تمام دنیا اگر حمایت از روی موسیقی جدی برداشته شود آن موسیقی نابود است. نهاد مدنی و نهاد صنفی اگر شکل بگیرد و اگر بگذارند این ها کارشان را انجام بدهند، خودشان میتوانند یک سری از حمایت ها را جذب کنند.