طالبان با برخورداری از حدود ۴۰ درصد ترکیب جمعیتی اگرچه توانسته کل افغانستان را تحت کنترل خود دربیاورد؛ اما هنوز در مقابل ۶۰ درصدی که دیگر اقوام این کشور را تشکیل میدهد، در اقلیت است. به این مفهوم که اگر این گروه تازه به قدرت رسیده نتواند رضایت دیگر اقوام و مذاهب کشور را با دادن سهم از قدرت جلب کند، مشارکت بیش از نیمی از مردم کشور در اجرای پروژههای آینده خود از دست خواهد داد و در ضمن در جامعه جهانی و بهویژه نزد همسایگان قدرتمندی همچون ایران نیز از مشروعیت حکمرانی برخوردار نخواهد شد.
موضوعی که این روزها بر سر زبان بسیاری از مقامات و حتی اعضای ساده طالبان افتاده، این است که این جنگجویان طالبان بودند که ۲۰ سال با اشغالگران آمریکایی جنگیدند و درنهایت آنها را از خاک کشور بیرون کردند. البته نمیتوان گفت که طالبان در این خصوص بزرگنمایی میکند بلکه بهواقع درست میگوید اما یک موضوع را در نظر نگرفته که اگر حمایت مستقیم و غیرمستقیم همه اقوام افغانستان از استقلال کشور و مبارزان ضد اشغالگر نبود، طالبان راه بهجایی نمیبرد و حتی در همان سالهای اولیه اشغال یعنی از ۲۰۰۱ به بعد کاملاً نابود میشد. تاریخ پر است از ماجراهای محو اقوامی که میخواستند بدون حمایت مردمی به مبارزه با یک قدرت اشغالگر بپردازند.
ایران بر سر حقوق مسلم مردم افغانستان معامله نمیکند
بههرحال طالبان در ۲۴ مرداد در پی عقبنشینی نیروهای آمریکایی و گریختن محمد اشرف غنی رئیسجمهور فراری توانست همه کشور و کابل را فتح کند. این گروه در روند مذاکرات صلح با آمریکا از حدود ۱۸ ماه مانده به فتح کابل از تغییر در رویکرد حکمرانی خود صحبت میکرد. علاوه بر این در دیدارهایی که رهبران طالبان با مقامات دیپلماتیک ایران، چین، پاکستان و روسیه داشتند همیشه صحبت از تغییر نگرش سر میدادند؛ به این مضمون که بهمحض دست یافتن به قدرت، در اولین کابینه همگان شاهد حضور تمام اقوام و مذاهب در کابینه دولت خواهند بود اما روزی که طالبان اعضای ۳۳ نفره کابینه خود را معرفی کرد نشانی از حضور یک غیر طالب در لیست اعلامی مشاهده نشد.
جمهوری اسلامی ایران فریب شعار و ادعا را نمیخورد و تا دست بهراستیآزمایی ادعاهای طالبان نزند امکان ندارد وارد توافقی شود که برخلاف خطوط قرمزش است
اکنون بههرحال درست است که ایران بهعنوان یک کشور قدرتمند منطقه با اشتراکات فراوان نژادی، فرهنگی، دینی و زبانی با مردم افغانستان همیشه در پی استقرار ثبات و آرامش در این کشور بوده اما این مهم را به بهای استقرار یک دیکتاتوری جدید در این کشور نخواهد پذیرفت زیرا تهران میداند که آرامش در سایه تمامیتخواهی، آرامش قبل از طوفانی سهمگین است. لذا همه مقامات ارشد ایران و در رأس همه آنها مقام معظم رهبری اعلام کردهاند که ما طرفدار مردم افغانستان هستیم یعنی صد در صد مردم نه ۴۰ درصد آنها.
هیچ شکی نیست که حمایت ایران از دولت مردمی در افغانستان میتواند بیش از هر کشور دیگری به کابل کمک کند تا از امنیتی پایدار برخوردار بوده و بهسوی رفع نابسامانیهای اقتصادی حرکت کند و نیز هیچ شکی در بین نیست که اگر دولت مستقر در کابل حمایت کامل تهران را با خود نداشته باشد، موفقیت همهجانبه در انتظارش نخواهد بود. این امر به دلیل این نیست که ایران در امور افغانستان غیرهمسو سنگاندازی خواهد کرد بلکه به خاطر این است که ایران تشکیل یک دولت فراگیر را شرط حمایتش از افغانستان میداند. میتوان گفت که این رابطهای منطقی است یعنی اگر دولت مستقر در کابل مردمی باشد، ایران چون حامی مردم افغانستان است، از دولت مردمی هم حمایت خواهد کرد و اگر دولت، مردمی نباشد بالطبع، ایران از دولتی که حق مردمش را نادیده گرفته حمایت نخواهد کرد.
جمهوری اسلامی ایران که متعاقب انقلابی مردمی علیه یک نظام دیکتاتوری بر مسند قدرت نشسته به سطحی از بلوغ و تجربه رسیده است که فریب شعار و ادعا را نمیخورد و تا دست به راستیآزمایی نزند امکان ندارد وارد توافقی شود که برخلاف خطوط قرمزش است.
در حال حاضر مقامات طالبان به وعده خود در تشکیل دولت فراگیر عمل نکردهاند و در اولین راستیآزمایی مردود شدهاند. البته طالبان این ادعا را دارد که کابینهای که معرفی کرده موقت است و امکان تغییر و اصلاح در آن وجود دارد و اینکه مجبور شده به دلایل امنیتی از اعضای خود، کابینه را تشکیل دهد تا امنیت کامل را برقرار کند اما سؤال اینجاست که چه تضمینی وجود دارد که پس از استقرار امنیت و به دست آوردن حمایت جهانی به دوره حکمرانی ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ عقبگرد نکند؟
همین الان در رسانههای اجتماعی گزارشهایی از خشونت و رفتار قهقرائی اعضای این گروه منتشر شده که اصلاً در قالب ادعاهای قبل از فتح کابل طالبان نمیگنجد. ماجرای پنجشیر هم که اصلاً مثل گاو پیشانیسفید واضح و مشخص است. یکی باید از طالبان بپرسد که قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را؟
نه اینکه اصلاً بخواهیم کل طالبان را خشن و دروغگو بدانیم؛ خیر این کار صحیحی نیست. طالبان از زمان به قدرت رسیدن دستکم در خصوص برطرف کردن چند نگرانی استراتژیک ایران رفتار معقولی داشته است. طالبان آب سد کمال خان را که باید به هامون در سیستان و بلوچستان میرسید و اشرف غنی جلوی آن را گرفته بود با تمایل کامل باز کرد. امنیت مرزهای ایران را که اشرف غنی غربگرا به آن اهمیت نمیداد در اولویت قرار داد. امنیت هزارهها، تاجیکها و شیعیان افغانستان را تأمین کرد و به مبارزه خود علیه داعش ادامه داد.
به گفته بسیاری از منابع میدانی بیشتر خشونتهایی که اعضای طالبان انجام دادهاند هم مربوط به گروه افراطی حقانی است. رهبری طالبان باید تکلیف خود را با این گروه یاغی و خشن روشن کند که البته تابهحال نکرده است و این جای نگرانی فراوان دارد. حقانیها بیشترین سهم را در حملات تروریستی در افغانستان داشتهاند و از حمایت بخشی از ساختار قدرت در قطر و امارات برخوردار هستند. این فرقه برخلاف «ملا عبدالغنی برادر» معاون اول ملاحسن آخند، رئیس دولت موقت فعلی که مواضع نسبتاً ملایمتری دارد، با القاعده و به گفتهای حتی با داعش در ارتباط هستند.
این طرح و برنامه از قبل بهوسیله نظام سلطه بهویژه آمریکا و ناتو طراحیشده بود که بهمحض خروج آنها از افغانستان، درگیری و جنگ داخلی با تمرکز بر مسائل قومی و مذهبی آغاز شود
در خصوص ماجرای پنجشیر این سؤال مطرح شده است که چرا با وجود آمادگی «احمد مسعود» فرمانده نیروهای پنجشیر برای مذاکره بازهم طالبان علیه این ولایت اعلان جنگ کرد؟ به گفته علی واحدی، کارشناس برجسته مسائل افغانستان، «این طرح و برنامه از قبل بهوسیله نظام سلطه بهویژه آمریکا و ناتو طراحیشده بود که بهمحض خروج آنها از افغانستان، درگیری و جنگ داخلی با تمرکز بر مسائل قومی و مذهبی آغاز شود.»
واحدی معتقد است «این طرح آمریکا تا حد زیادی شکست خورد زیرا طالبان در هنگام پیشرویهای خود در سراسر کشور با هیچ قوم و مذهبی برخورد خشن و برخورد خاص نداشت و صرفاً به تسخیر مراکز دولتی اکتفا میکرد. مردم هم که از قبل هیچ اعتماد و دلبستگی به دولت اشرف غنی نداشتند، در مقابل طالبان از نیروهای دولتی حمایت نکردند و این شد که بدنه دولت که از مردم عامی افغانستان بود اما مجبور بود به خاطر معیشت خود با دولت کار کند بهیکباره از دولت غربگرا جدا شود.»
همانطور که این کارشناس تحولات افغانستان اظهار کرد، «طالبان با کمترین دردسر تمام ولایات کشور و از جمله پایتخت را فتح کرد. تنها موضوعی که باقی ماند پنجشیر بود. مذاکره بین احمد مسعود و طالبان کمی بیش از یک هفته طول کشید. اما این مسئله شفافسازی نشد که چرا این مذاکرات به نتیجه نرسید و منجر به درگیری شد. دیدیم که هر دو طرف اعلانجنگ کردند و این کار در شرایطی صورت گرفت که مسائل جنگ و درگیری دیگر اصلاً برای ملت افغانستان خوشایند نبود چون در طول این دو دهه مردم از درگیری و جنگ خصوصاً این جنگ تحمیلی که از طرف آمریکا و ناتو بر ملت افغانستان تحمیل شده بود، احساس خستگی میکردند.»
مردم افغانستان سرنوشت خود را تعیین میکنند
در اینجا شاید باید حق را به واحدی داد که معتقد است «باید درزمینهٔ ماجرای نبرد پنجشیر شفافسازی شود و اینکه شاید زیادهخواهی احمد مسعود و طرفدارانش سبب شد که طالبان بهزور متوسل شود و از نیروهای پنجشیر بخواهد مانند سایر ولایات افغانستان، مراکز دولتی را تحویل طالبان دهند.»
دنیای پیچیده سیاست، او را به این نتیجهگیری رسانده است که «متأسفانه در پشت قضیه پنجشیر به صورتی که بهتازگی افشاشده، فرانسه نقشی محرک و توطئهگر داشته است و حتی به احمد مسعود چراغ سبز نشان داده که ما حمایت میکنیم و شما ایستادگی کنید و درگیر شوید تا آن خواستههایتان را بتوانید به دست آورید.»
در پشت قضیه پنجشیر به صورتی که بهتازگی افشاشده، فرانسه نقشی محرک و توطئهگر داشته است و حتی به احمد مسعود چراغ سبز نشان داده که ما حمایت میکنیم و شما ایستادگی کنید و درگیر شوید تا آن خواستههایتان را بتوانید به دست آورید
درواقع این موضوع که احمد مسعود و حامیانش در طول ۲۰ سال اشغال افغانستان در رفاه بودند و هیچ اقدامی در راستای رهایی کشور از دست اشغالگران انجام ندادند به نظر واحدی بهعنوان یک فرد مطلع از اوضاع افغانستان جایگاه ویژهای پیداکرده است. به این ترتیب که «عدم سازش احمد مسعود با طالبان را حقطلبی نمیداند بلکه نوعی زیادهخواهی برای داشتن یک زندگی برتر نسبت به دیگر مردم افغانستان به شمار میرود که در دو دهه گذشته از منظر اقتصادی بسیار رنج کشیدهاند.»
میبینیم که بدون در نظر گرفتن همه دیدگاهها نمیتوان در خصوص افغانستان به جمعبندی رسید. انگشت اتهام همه رسانههای بینالمللی بهسوی حقطلب بودن نیروهای پنجشیر است درصورتیکه کارشناس نامآشنای افغانستانی از حقایق دیگری سخن میگوید. به همین دلیل است که ایران بدون اینکه طالبان را نفی کند خواستار این است که بقیه اقوام افغانستان هم در دولت آتی مشارکت داشته باشند تا یک بسته مناسبی از افکار تا حد امکان منسجم و متحد بر کشور حکومت کند. اگر غیر از باشد یا یک گروه ۴۰ درصدی باید بر بقیه ۶۰ درصد جامعه حکم براند یا کشور اسیر هیاهوی رسانهای غربیها شده و درگیر جنگ داخلی شود.
شاید بهجرئت بتوان گفت که از ابتدای شروع بحران در افغانستان از سال ۱۳۵۸ شمسی تابهحال هیچ کشوری بهاندازه ایران از مردم افغانستان حمایت نکرده باشد. ایران در دوره جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی در کنار مردم افغانستان بود، در دوره حکومت مجاهدین حامی استقرار صلح و پرهیز از جنگ داخلی بود، در دوره اول حکمرانی طالبان با اینکه دیپلماتها و خبرنگاران ایرانی به دست افراطیهای طالبان به شهادت رسیدند اما به خاطر مردم افغانستان سعهصدر نشان داد، در دوره اشغال افغانستان به دست آمریکاییها حتی از کارشکنی در امور دولت غربگرای کابل که کشور را به پادگان سربازان غربی تبدیل کرده بود پرهیز کرد و سطح تبادلات تجاری با این کشور را به بیش از ۴ میلیارد دلار رساند و در این دوره که طالبان به قدرت رسیده هم در کنار مردم افغانستان است و شرط به رسمیت شناختن حکومت طالبان را به رسمیت شناختن حق همه مردم افغانستان دانسته است.