قومیت گرایی در سینمای ایران دارای اهمیت بسیار زیاد دارد و همواره سیمای مهربان و زحمت کش اقوام کُرد، بلوچ، ترک، لر و… در سینما و تلویزون مورد بحث قرار گرفته است. «دیگری شدن» آنان در تاریخ سینمای ما البته با فراز و فرود همراه بوده است که این معلول را باید در عدم شناخت و مطالعه کافی درباره مساله مهم قومیتها دانست.
ساخت فیلم سینمایی درباره قومیتها دارای مسائل مهمی است که باید توسط فیلمساز لحاظ شود مانند: لهجه و گویش، سرمایه گذاری و همکاری نهادهای فیلمسازی، کمبود سالنهای سینما در مناطق، حساسیتهای خاص بومی و امنیتی و… این مسائل بعلاوه عدم شناخت و اشراف کافی فیلمساز منجر به ایجاد نگرش ناردستی نسبت به قومیتها شده است که در برخی از فیلمهای سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ سینما با آن گریبانگیر بود. اما این نگاه نادرست کم کم و به مرور زمان در حال اصلاح شدن است و امروز در برخی از فیلمها و سریالها شاهد چهره حقیقی این مردم عزیز هستیم.
به عنوان مثال فیلم «شعله ور» یکی از فیلمهایی بود که در آن قوم بلوچ با مهمان نوازیها، تلاش، همت و دینداری اهل سنت به خوبی نمایان شدند. شناگر قهرمان داستان اهل سیستان است و باطن پاک و مهربان او و دیگر مردم آن دیار به خوبی ترسیم شده است.
یا فیلم اخیر این روزهای سینما یعنی «شبی که ماه کامل شد» فاصله طولانی که سینما با مردم زاهدان دارد را کوتاه میکند و در میان آنان در چادرها و در خانههایشان پا میگذارد و بیننده را به تماشای مهربانیها و مهماننوازیهای آنان مینشاند. سختیها و کمبودهای منطقه را یادآور مسئولین میکند و از اهمیت راهبردی آنجا در قالب یک داستان جذاب میگوید.
اینها در حالی است که قومیت در سینمای ما بسیار مظلوم است و مواردی مانند شبی که ماه کامل شد و شعله ور جزو موارد معدود سینمای ما است. اکثر داستانهای سینمای ما در تهران و شهرهای پرجمعیت میگذرد و کمتر به میان شهرستانها و روستاها میرود. البته نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد نگاه شهری است که بعضا در چندسال اخیر سراغ شهرستانها و روستاها رفته است و آنجا را نیز شهری و آلوده به حال و هوای درونی فیلمساز روشنفکر کرده است.
با گذر از این موضوع، سیمای قومیتها زمانی در تارک سینمای مطلوب ما درخشش خواهد گرفت که سازمانهای سینمایی ما توجه اصلی و سرمایهگذاری خود را معطوف این مناطق کنند و بدور از حاشیهها حافظهای که برای ما از بلوچ و دیگر اقوام ایرانی به خاطر بدسلیقگی سینماگران و مدیران وقت ایجاد شده بود برطرف کند.
این منطقه به خاطر نزدیکی به افغانستان و پاکستان روزگاری محل قاچاقچیانی بوده است که نسبتی با مردم مبارز و گرامی آن دیار نداشته است و ندارد اما به غلط ضدقهرمان آن سینما از میان آنان اتخاذ میشد ولی قهرمان از آن دیار نبود. بزرگترین اشتباه سینمای اکشن و جنگی آن دوران!
جمشید هاشم پور مدام در حال مبارزه با باندهای مواد مخدر در سیستان بود و اگرچه لباس بلوچها را به تن میکرد اما عملا زمانی که به مبارزه با شخصیتهای منفی فیلم که آنان نیز این لباس مقدس را به تن داشتند، چندان به چشم نمیآمد.
صورتهای مرد بلوچ که غالبا با شالی که به سر و گردن میبستند و با آن چیزی مثل نقاب درست میکردند جوری به نظر میرسید که انگار برای مخفی کردن خود از آن استفاده میکنند در حالی که استفاده اصلی آن در میان بلوچ برای عدم ورود گرد و خاک است نه چیزی دیگر.
تبعیدگاهها متاسفانه از میان این استان پهناور در فیلمها انتخاب میشد و اسم آنان رسما به زبان میآمد در حالی که منطقه آزاد چابهار به عنوان یکی از اصلیترین بخشهای تجاری و اقتصادی همواره در سینما و داستان مورد غفلت است. یا خاطرات و بیانات رهبر انقلاب از دوران دوری خانواده در پیرانشهر نشان از صفا و خلوص مردم آن استان دارد و هر انسان علاقه مند به تاریخ و ایران را مشتاق دیدار آن دیار میکند .
آداب و رسوم، رقصها و موسیقیهای بومی و محلی آنان و پوشش و زیبایی شناسی جذاب ودلنشینی که مردم بلوچ دارند نیز کمتر مورد توجه است و بیشتر یک سیمای کویری و خشک و طوفانی در حافظه ما ساخته شده است. برخی از فعالان فرهنگی سیستان از کمکاری مسئولین فرهنگی این استان گلهمندند و میگویند که نهایتا چند بازیگر معروف به استان دعوت میشوند و با حضور در جشنوارههای چابهار یا حضور در برنامه تلویزیونی همه چیز تمام میشد در حالی که اگر یک تیم رسانهای از طرف اداره کل فرهنگ استان همراه با هنرمندان در میان مردم حضور پیدا کند و زیباییهای انسانی و طبیعی این استان را ترسیم کند نگاه به این استان و مردم عزیزش برای همه ایرانیان تغییر خواهد کرد.
باید دید که مدیرانو سیاستگذاران فرهنگی برای ارتقا این نگاه و بهبود آم در آینده نزدیک خواهند کرد؟