بعد از جمال عبدالناصر مدتهای مدیدی است که جهان عرب ، فاقد رهبر محبوب و کاریزماست. از زمان فقدان عبدالناصر تاکنون، برخی افراد و یا برخی کشورهای به اصلاح «کوتوله سیاسی» که یا به واسطه شخصیت فردی خود و یا به واسطه عدم وجود ظرفیتهای ژئوپلیتیک کشورهایشان، امکان رهبری جهان عرب را نداشتهاند، ادعای رهبری جهان عرب را مطرح کردهاند. این ادعاها هرچند توانسته برخی از جریانات، افراد و حتی دولتهای منطقه و فرامنطقهای را با خود همراه سازد، هیچگاه مورد پذیرش عموم واقع نشده است.
کشور مصر بعد از عبدالناصر و با روی کار آمدن شخصیتی چون انور سادات که با خیانت به آرمان فلسطین، پیمان کمپ دیوید را امضا کرد، از جایگاه رهبری سیاسی جهان عرب به صورت کلی کنار رفت و البته اگر جامعه فکری و تمدنی مصر به واسطه متفکران و روشنفکرانی توانسته بود از منظر فرهنگی، جایگاه رهبری جهان عرب را همچنان بر عهده داشته باشد، این جایگاه نیز پس از انقلاب مصر و روی کار آمدن شخصیتی چون محمد مرسی به عنوان برگزیده اخوان المسلمین و عملکرد غیرقابلدفاع این جریان و به دنبال آن روی کار آمدن شخصیتی مانند السیسی، در حال حاضر کاملاً از بین رفته است.
در دیگر کشورها افرادی چون صدام حسین، معمر قذافی، شاه اردن و… ادعای رهبری جهان عرب را داشتهاند. حتی برخی جریانات مؤثر در کشورهایی چون الجزایر نیز در این چند سال و در حال حاضر فاقد توانایی برای هدایت جریان فکری و سیاسی در جهان عرب هستند. صدام حسین همزمان با حمله به جمهوری اسلامی ایران از رهبری اعراب و بازسازی نبرد قادسیه سخن میگفت و پس از ناکامی در این مسیر، با حمله به کویت تلاش کرد روحیه جاهطلبی و زیادهخواهی خود را سیراب سازد و همزمان با حمله آمریکا، ژست ضد اسراییلی و ضد صهیونیستی گرفت و با شلیک چند فروند موشک به سرزمینهای اشغالی، خواست که در افکار عمومی، خود را به عنوان یک رهبر ضد صهیونیستی معرفی کند. اقدامی که هیچگاه نتوانست اعراب را به این باور برساند که شخصیتی با ویژگیهای صدام را به عنوان رهبر جهان عرب به رسمیت بشناسند.
معمر قذافی با روحیات خاص و اقدامات بعضاً دیوانهوار به گونهای دیگر در پی ایفای نقش رهبری جهان عرب بود و دیگرانی در دیگر کشورهای عربی در پی ایفای این نقش بودهاند.
در دوره کنونی عربستان سعودی با استفاده از ظرفیت اماکن دینی و مذهبی که در این کشور قرار دارد و با حربه ثروت و تولید نفت، تلاش دارد که این نقش را بر عهده بگیرد. امری که هرگز مورد پذیرش حتی برخی دولتها عربی نیز قرار نگرفته و البته با درجه بالاتر، هیچگاه افکار عمومی کشورهای عربی نیز این موضوع را نپذیرفتهاند. کشوری که فاقد انتخابات سیاسی است، زنان در آن از کمترین حقوق انسانی و اجتماعی برخوردار نیستند، همراهی آشکار با رژیم صهیونیستی دارد و… هرگز نخواهد توانست ادعای رهبری جهان عرب را بنماید. اجلاس اخیر سران کشورهای عربی در مکه و موضعگیری کشورها در این خصوص، بیانگر این واقعیت است که عربستان حتی در ظاهر نیز نتوانسته کشورهای عربی را با خود همراه سازد. شاهد مثال این امر اختلاف عربستان و قطر و یا سخنان دولت عراق در این خصوص میباشد. ابراهیم العساف، وزیر خارجه عربستان سعودی درباره مشارکت قطر در نشست مکه گفت که کشورش از گفتوگو با قطر استقبال میکند، مشروط بر اینکه طرف قطری، طبق گفته وی، به راه درست برگردد. وزیر خارجه قطر نیز در واکنش به این اظهارات العساف گفت: «با تمام احترام به عربستان سعودی یا وزیر سعودی که چنین اظهاراتی را مطرح کرده است، نمیدانم چه کسی به آنها قیمومیت به کشورها را اعطا کرده است که این کشورها به راه درست برگردند یا به راه درست برنگردند»؟
عدم وجود رهبری کاریزما در جهان عرب، باعث بروز مشکلات عدیده در منطقه شده است. اگر زمانی جمال عبدالناصر کشورهای عربی را برای نبرد با رژیم صهیونیستی به ائتلاف فرامیخواند، اکنون رژیم سعودی برای مقابله با یمن که هیچ شائبهای در خصوص اصالت عربی این کشور وجود ندارد، اعراب را به ائتلاف نظامی فرامیخواند و طی مدت چهار سالی که از این جنگ میگذرد، بسیاری از زیرساختهای یمن را نابود کرده و هزاران زن و کودک را به خاک و خون کشانده است و یا برای مقابله با ایران که یکی از دشمنترین کشورها نسبت به رژیم صهیونیستی است، تقاضای تشکیل ناتوی عربی را مطرح میکند تا عیار واقعی این رهبری برای جهان عرب، آشکار شود.
به نظر میرسد جهان عرب در حال حاضر به باور وجود یک رهبری سیاسی و فکری رسیده است. آنچه محل سؤال است این است که کدام جریان و کدام کشورمی تواند این نقش را بر عهده بگیرد؟ ممکن است اندیشمندانی، ایران را به عنوان یک جریان تأثیرگذار شایسته مرجعیت فکری و سیاسی بدانند لیکن باید توجه داشت هرچند ایران اسلامی، مرجع فکری و تغذیه سیاسی جریان مقاومت در جهان میباشد لیکن این جایگاه مؤثر، منافاتی با اینکه کشورهای عربی یک رهبری شایسته و در مسیر پیشرفت امت اسلامی – عربی داشته باشند، ندارد. این رهبری باید دارای چند ویژگی باشد:
۱- از منظر ژئوپلیتیک دارای جایگاه شایستهای باشد و بتواند ظرفیتهای قدرت آفرین را که در اختیار دارد، به بهترین نحو مورد استفاده و بهرهبرداری قرار دهد.
۲- دارای عقبه تاریخی مناسبی باشد. برخی کشورهای تازه تأسیس که فاقد پیشینه تاریخی هستند هیچگاه قابلیت این را نخواهند داشت که بتوانند چنین نقشی را بر عهده بگیرند. حتی در تقابل آمریکا با برخی دیگر از کشورها، از آمریکا به عنوان یک کشور تازه تأسیس نام برده میشود و با این عنوان، شخصیت سیاستمداران آمریکایی مورد تحقیر قرار میگیرد.
۳-از منظر نیروی انسانی دارای نیروی انسانی توانمند و فرهیخته باشد. کشورهایی با جمعیت اندک و یا فاقد ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی توانایی این امر را نخواهند داشت.
۴-در عصر مردمسالاری، شاخصهای مشارکت اجتماعی و نقشآفرینی مردم در انتخاب مسئولین و عملکرد دولتها را در بالاترین تراز داشته باشد. کشورهایی با نظامهای سلطنتی فاقد چنین مؤلفههایی هستند.
۵-مردم و دولتمردان آن کشور دارای روحیه ضد صهیونیستی باشند. نباید فراموش کرد مهمترین عنصر در متحدسازی جهان عرب- علیرغم خیانت برخی رهبران و مسئولان سیاسی کشورهای عربی- مقابله با رژیم کودک کش صهیونیستی میباشد. هر کشور یا سیاستمداری که به این آرمان خیانت نماید فاقد صلاحیت برای رهبری جهان عرب خواهد بود.
۶-قدرت تولید ثروت داشته باشد. این قدرت باید متکی به درون و مردم همان سرزمین و کشور باشد و قدرتهای عاریتی فاقد چنین ویژگیهای هستند.
با توجه به این نکات به نظر میرسد، کشور عراق به صورت بالقوه، توانایی رسیدن به جایگاه رهبری و هدایت جهان عرب را دارد ضمن این که باید توجه داشت در برخی زمینهها، این قدرت در حال حاضر بالفعل است.
عراق، کشوری با سابقه تمدنی طولانی است و تاریخ تمدنها از بینالنهرین به وجود آمده است. در جهان عرب، عراق در سالهای متمادی مرکز حکومتهای اسلامی بوده است. بسیاری از جریانات فکری، سیاسی و مذهبی دارای آبشخورهایی از مبدأ عراق هستند. این کشور پس از سرنگونی صدام در یک مبارزه چندساله توانسته است به تراز بالایی از مردمسالاری دست یابد و علیرغم اختلاف قومیت و مذهب (کرد، عرب ترکمن و…، شیعه و سنی) توانسته یک حکومت مقتدر مرکزی را مستقر نماید.
از منظر علم و دانش، دانشمندان شایستهای در این کشور حضور دارند. ارتش این کشور متشکل از نیروهای نظامی و مردمی توانسته با تهدید داعش و گروههای تروریستی مبارزه نماید و سطح قابل قبولی از امنیت را برقرار نماید. استقلال سیاسی عراق در مناقشات سیاسی و منطقهای را حفظ کند که نمونه آن در تقابل اخیر عراق با رژیم سعودی در اجلاس مکه و قبل از آن در موضوع ائتلافسازی علیه یمن و یا ایران مشاهده شده است و مهمتر این که برخلاف حکومتهای قبلی عراق، این کشور داعیه کشورگشایی نداشته و سیاست همگرایی با همسایگان را دنبال میکند.
تأکید مجدد بر قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر با ایران، مقابله با تجزیهطلبی اقلیم کردستان، حمایت از یکپارچگی سوریه و… بخشی از مواضع معتدل عراق میباشد. از منظر تولید ثروت نیز کشور عراق با توجه به منابع غنی نفت و گاز میتواند در بازار انرژی جهان، تأثیرگذار باشد و درعینحال برای ملت خود تولید ثروت نماید؛ اما مهمترین عامل در این بخش، حضور عراق در جبهه ضد صهیونیستی و ضدآمریکایی است.
عراق کنونی به عنوان یک کشور مقتدر و مستقل از آرمان فلسطین حمایت میکند و این یک نکته و شاخص مهم برای کشوری است که قرار است جایگاه رهبری جهان عرب را بر عهده بگیرد.این کشور بر خلاف کشوری چون ژاپن که از جنگ جهانی دوم همچنان در زیر یوغ آمریکا به سر میبرد و نتوانسته مانع حضور سربازان آمریکایی در خاک این کشور شود و دولتمردان آن، خود را وابسته به آمریکا و اجازه آمریکا میدانند؛ توانسته اراده خود را بر آمریکا تحمیل نماید و آمریکا را مجبور به تمکین از رای و اراده مردم عراق نماید و حتی در قضایای اخیر در منطقه -از جمله تحریم ایران- به صراحت در مقابل خواست آمریکا ایستاده است. این که کشوری بتواند منافع ملی خود را تشخیص دهد و حتی اگر این منافع در تضاد و تقابل با منافع کشوری چون آمریکا که داعیه ابرقدرتی دارد، از این منافع پاسداری نماید، نشاندهنده تراز بالای ظرفیت ملی و قدرت یک کشور است.
بر همین اساس چنانچه دولتمردان عراقی و همچنین روشنفکران و سیاستمداران عراقی از یک نقشه منسجم و هدفگذاری صحیح پیروی نمایند، این کشور میتواند به عنوان یک حکومت و کشور نمونه و شایسته در جهان عرب، جایگاه خود به عنوان حکومت تراز و رهبر جهان عرب تثبیت نماید. البته باید توجه داشت این هدفگذاری به صورت لحظهای و آنی حاصل نخواهد شد و تلاش مستمر چندساله را میطلبد لیکن هدفی قابل دستیابی و قابل تحقق است. در این مسیر علاوه بر ثبات قدم دولت و ملت عراق، مبارزه با کید و مکر دشمنان نکتهای است که نباید مورد غفلت قرار گیرد. برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی و برخی از قدرتهای فرامنطقهای و به خصوص آمریکا، مخالف تحقق چنین امری در منطقه هستند و در این مسیر از هیچ توطئه و دسیسهای فروگذار نخواهند بود.