در ادامه این مطلب آمده است: ایران یکی از مهمترین دولتهای منطقه ای است که از حیث مساحت، رتبه ۱۸ را در بین کشورهای جهان دارد و موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد آن، بین مثلث قدرتهای بزرگی چون چین، روسیه و هند، اهمیت دو چندانی به این کشور داده است. علاوه بر اینکه از ذخایر نفتی عظیمی برخوردار است و تمام این موارد، باعث افزایش اهتمام دیگر قدرتها به نزدیکی به ایران، شده است.
در نتیجه تغییرات بزرگی که در ساختار نظام بین المللی ایجاد شد و طی آن، چین به سرعت رشد کرده و به روسیه نزدیک شد، این دو کشور، نظام لیبرال بین المللی و نقش مسلط آمریکا در آن را به چالش کشیدند؛ از این رو، ایران در شرایطی استثنایی قرار گرفت و رقابت بین این سه قدرت را به اوج خود رسانید. بنابراین، بحران موجود ربطی به دینامیک ها و روابط منطقه ای ندارد؛ بلکه بیشتر، به رقابتی که در صحنه بین الملل و در واقع بین ایالات متحده، چین و روسیه در وهله اول، و هند، ژاپن و آلمان در مرتبه بعدی، در جریان است، مرتبط می شود.
نخبگان سیاسی حاکم در واشنگتن از دو حزب، در این مورد اتفاق نظر دارند که بازگرداندن ایران به جبهه آمریکا، می تواند عاملی قاطع در بازپس گیری زمام امور در روابط آمریکا با رقبای بین المللی اش باشد؛ نه تنها در سطح دو منطقه خلیج فارس و خاورمیانه، بلکه در چارچوب بازی بزرگ بین المللی؛ چرا که جایگاه ایران و موضع گیری آن در درگیری های بین المللی، مستقیما بر قدرت ایالات متحده در حفظ برتری اش بر دیگر دولتها، و بقای ان در رأس هرم نظام بین المللی، اثرگذار است.
ایالات متحده می داند که ایران نقش مهمی در جریان بازگشت روسیه به نقش بین المللی آن از دروازه خاورمیانه داشته است؛ در واقع، روسیه توانست سوار بر طرح ایرانی شده و از طریق آن به نفوذ منطقه ای خود در سوریه، لبنان، عراق و حتی یمن، بیفزاید. همانطور که روسیه از نفوذ خود بر ایران برای تعمیق روابط خود با اسرائیلی استفاده کرد که برای مهار ایران، بیش از واشنگتن، به مسکو متکی است.
بازگرداندن ایران به سمت واشنگتن، به معنای ضربه محکمی به روسیه است؛ نه تنها در سطح نفوذ سیاسی و دیپلماسی آن؛ بلکه در سطح جایگاه روسیه در بازار انرژی بین المللی ، بویژه در اروپا. خطوط انتقال انرژی و سیطره بر آن از مهمترین نکات در سیاست خارجی روسیه بوده و باعث دخالت مسکو در سوریه و اوکراین و تلاش برای گسترش نفوذ در لبنان، قبرس، مصر، یونان و اسرائیل شده است. ایران به دلیل ذخایر عظیم نفت و گاز و نزدیکی آن به اروپا، که توسط ترکیه با آن فاصله دارد، تنها جایگزین روسیه به نسبت بازار اروپایی است. به این ترتیب، بقای وضعیت فعلی، یعنی ماندن ایران تحت محاصره آمریکا و در حالت دشمنی با آن، باعث ناتوانی ایران در ادامه صادرات نفتش به اروپا می شود. از این رو، واشنگتن بازگرداندن ایران به سمت خود را به منزله وارد آوردن یک ضربه اقتصادی و ژئوپلتیک بزرگ به روسیه می داند که موجب تنزل روسیه و بازگشت آن به جایگاه منطقه ای محدودش می شود.
اهمیت ایران برای چین، کمتر از اهمیت آن برای روسیه نیست و تلاش های واشنگتن برای نزدیکی به ایران و قرار دادن آن تحت نفوذ خود، یک ضربه کاری به خواسته های جهانی چین وارد می کند. چین ایران را ایستگاه اصلی سوخت خود و راه اندازی صنعت عظیمش می داند. فراتر از این، کارشناسان استراتژیک چینی ارتقای کشورشان در سطح قدرتهای جهانی را در گرو بقای ایران بعنوان هم پیمان این کشور و دور از نفوذ آمریکا می دانند.
علاوه بر این، ایران یک بخش اصلی در کمربند و راه چینی است که واشنگتن آن را طرحی برای هیمنه سیاسی چین، با پوشش تجاری و سرمایه گذاری و سقوط آن در دایره نفوذ آمریکا می داند.
خروج ترامپ از توافق هسته ای و بازگشت تحریمهای ایران، تنها به ضرر ایران نبود؛ بلکه این اقدام به معنای قطع راه بر هم پیمانان ایران، نظیر آلمان و ژاپن نیز بود و در این بین، آلمان اولین قربانی سیاست جدید آمریکا شد؛ چرا که برلین در نتیجه تحریمهای آمریکا قراردادهایی به ارزش دهها میلیون دلار و همچنین، نفوذ سیاسی روز افزونش در ایران را از دست داد.
فشارهای آمریکا بر منافع هند نیز اثر گذاشت؛ چرا که این کشور ایران را راه اصلی عبور از کریدور چینی-پاکستانی برای رسیدن به اروپا می داند؛ اما واشنگتن منافع هند را در مقابله با چین رعایت کرد؛ به این ترتیب که از بندر چابهار ایران که توسط هند بنا شده، دوری کرد، تا این بندر با بندر گوادر پاکستان که توسط چین بنا شده، رقابت کند.
به نظر می رسد موفقیت ایران در شکار فرصتها و استفاده از اشتباهات دیگران، برای تقویت نفوذ منطقه ای اش، موجب بیداری قدرتهای بزرگ و توجه بیش از اندازه آنها به ایران شده است؛ چرا که این دولتها معتقدند حضور ایران در هر یک از صف آرایی های امروز در نظام بین المللی، موجب تغییرات بزرگی در موازنه قوا می شود. بر این اساس، دولتی که بتواند ایران را با خود همراه کند، نفوذ منطقه ای آن را نیز برای خود می کند؛ همانطور که روسیه در سوریه چنین کرد. در صورتی که ترامپ برنده ایران باشد و بتواند به توافق مورد نظر با آن دست یابد، بدین معناست که یک ضربه بزرگ به طرحهای روسیه و چین در منطقه وارد کرده و هیمنه آمریکا در منطقه را به آن بازگردانده است؛ همان اقدامی که اوباما برای ان تلاش کرد؛ اما با روشی متفاوت، یعنی از طریق توافق هسته ای و گشایش در روابط آمریکا با ایران.
اوباما امیدوار بود که در نهایت بتواند ماهیت رابطه با ایران را تغییر داده در طولانی مدت آن را به هم پیمانی قابل اعتماد تبدیل کند؛ چرا که «بیچارگی» اعراب و ترکها برای او آشکار شده بود.
جریان عریضی در دایره های تفکر و سیاست در واشنگتن وجود دارد که ایران را دژ بَرَنده در درگیری های بین المللی در منطقه می داند و معتقد است بازگشت روابط آمریکا با ایران، می تواند تاثیر زیادی بر موازنه درگیری با دولتهای بزرگ در نظام بین المللی داشته باشد. چین و روسیه از این امر به خوبی آگاهند و تمام تلاش خود را برای شکست دادن تلاش های واشنگتن در راستای تغییر سیاست ایران انجام می دهند؛ بدین معنا، جنگ علیه ایران را در واقع نبردی علیه سیادت و حق حاکمیت جهانی خود می دانند. به همین دلیل است که معتقدیم در روزهای آینده درگیری ها و رقابت بر سر ایران به اوج خود می رسد؛ صرفنظر از اینکه چه کسی زمام امور در واشنگتن را در دست بگیرد.
بدین معنا، ایرانی ها باید کمربند امنیتی خود را محکمتر از گذشته کرده و برای بدترینها آماده شوند، چرا که ممکن است این کشور از یک بازیگر، به میدان بازی بزرگان و رقابت آنها تبدیل شود.