پرسپولیس مردان بزرگی را در طول تاریخ به خودش دیده است. مردانی که توانستند تاریخ پر افتخار این باشگاه بزرگ را رقم بزنند. در میان این همه ستاره هایی هم بودند که تاریکی روزگار را با چشم دیدند و روزهایی تلخی را پس از فوتبال تجربه کردند. معمولا این ستاره ها از تاریکی چیزی نمی گویند و تلخی ها را بر زبان نمی آورند و هر چه دیده و تجربه کرده اند را مثل یک راز برای خود تا ابد نگه می دارند.اما یک ستاره هم مثل داود میرطوسی پیدا می شود و از روزهای تلخ زندگی اش بگوید و برای عبرت دیگران آن همه خاطره عذاب آور را دوباره به یاد بیاورد.
خودش می گوید غرورم را زیر پا می گذارم شاید یک جوان که از مسیر درست زندگی اش دور شده بتواند دوباره به مسیر سلامت باز گردد. میرطوسی را قدیمی های پرسپولیس خوب می شناسند. ستاره تکنیکی تیم گارد و هما که به پرسپولیس آمد و البته خیلی زود هم محو شد و حالا کمتر کسی هست که خاطرات او را به یاد داشته باشد. حتما از زبان خیلی از قدیمی ها و به خصوص علی پروین شنیده اید یک بازیکن در پرسپولیس بوده که می توانسته روی یک سرامیک طرف مقابلش را چند بار دریبل بزند. این پرسپولیسی کسی نبود جز داود میرطوسی که حالا افسوس جوانی را می خورد که به راحتی از دستش داده است.
امروز او دیگر کارتن خواب مشهور میدان شوش تهران نیست. امروز در گوشه ای از خطه سرسبز شمال و مازندران زندگی آرامی دارد و گاهی هم مجبور می شود آن خاطرات تلخ را برای خودش و دیگران مرور کند. به سراغش رفتیم و بعد از سالها با او همکلام شدیم. حرفهایش هم تکان دهنده بود هم به دل می نشست. حالا نوبت شما هواداران پرسپولیس است که با زندگی این پرسپولیسی قدیمی آشنا شوید. از او خواستیم تا از گذشته واضح تر حرف بزند. نگفت نه! کمی بیشتر وارد جزئیات تلخ زندگی اش شد. اما این بار هدفش کمک به نسل امروز ورزشکار و حتی جوانان غیر ورزشکار بود. شاید بین آنها کسی باشد که به این تجربه نیاز داشته باشد. برایمان از همه چیز گفت.
بخشی از حرفهایش را پیش خودمان به امانت نگه داشتیم و مابقی این حرفها را برای شما هواداران پرسپولیس منتشر می کنیم شاید این حرفها روزی در زندگی به کار بیاید. صحبتهای داود میرطوسی با خبرنگار پیروزی را در ادامه خواهید خوانید:
• شاید خیلی از هواداران پرسپولیس شما را به خاطر نداشته و حتی اسم شما را هم نشنیده باشند. بهتر است اول بگویید چطور شد به پرسپولیس آمدید و چه مدت در این تیم حضور داشتید؟
خدا بیامرز همایون سر طلایی (بهزادی) من را بازیهای من را در تیم گارد دیده بود و من را به آلن راجرز معرفی کرد. تیم گارد که بعدا به هما تغییر اسم داد آن زمان از بازیکنان خیلی خوبی بهره می برد. یک روز همایون بهزادی به سراغم آمد و گفت آلن راجرز بازی تو را پسندیده و می خواهد با تو صحبت کند. قرار گذاشتیم در یکی از رستورانهای تهران که در آن زمان مخصوص خارجی ها بود و اسمش را به خاطر نمی آورم. عبده گفته بود بروم آنجا و من هم رفتم. صحبت ها که تمام شد یک برگه گذاشتند جلویم و گفتند امضا کن تا بازیکن پرسپولیس شوی. مثل الان نبود که برای عقد قرارداد بازیکن کلی فرم باید پر شود. من به بهزادی نمی توانستم نه بگویم. با اینکه حس خوبی برای جدایی از گارد نداشتم اما همایون خان گفت من با پرویز خان (دهداری) برای جدایی ات صحبت کردم. دیگر نه نگفتم و عبده هم برگه قرارداد را جلویم گذاشت و من هم امضا کردم و پرسپولیسی شدم.
• چرا بابت جدایی از گارد حس خوبی نداشتید؟!
سالها برای این تیم بازی کرده بودم. پرویز دهداری مربی امان بود و تیم خوبی داشتیم. فکر می کنم اگر در این تیم می ماندم این همه اتفاقات تلخ در زندگی ام نمی افتاد. متاسفانه آن زمان کسی را نداشتم که در مسیر فوتبال راهنمایی ام کند و بگوید کدام کار درست است. امروز همه بازیکنان مدیر برنامه دارند و کمک فکری زیادی می گیرند اما من تصمیماتی گرفتم که به زندگی ام واقعا لطمه زد.
• با مرحوم دهداری مشورت نکردید؟!
ناراحتی ام سر همین است! پرویز خان همان شب آمد خانه ما. گفت داود الان زود است به پرسپولیس بروی. چند سال دیگر شرایط بهتری برای حضور در پرسپولیس پیدا می کنی. این تیم بازیکنان بزرگ زیادی دارد و ممکن است وسط آنها دیده نشوی. راست می گفت. اسمها همگی بزرگ بودند. در آن جمع ستاره فقط من و محمد رضا خلعتبری و مسیح مسیح نیا و محمد دستجردی خیلی جوان بودیم. بعدا نوشتند میرطوسی آمد و راه جوانان دیگر را به پرسپولیس باز کرد. اما زندگی من مسیر دیگری پیدا کرد!
• برای پرسپولیس توانستید بازی کنید؟
بله وقتی آمدم در ترکیب قرار می گرفتم و هواداران تیم حسابی به من خوش آمد گفتند. اما کم کم شرایطم تغییر کرد. در این مسیر کم لطفی هایی دیدم و کسی هم نبود که دست من را بگیرد. بعد هم که خودم دچار اشتباهات بدی شدم.
• نیمکت نشین شدید؟!
بله بعد از مدتی روی نیمکت رفتم. در گارد فیکس بودم. تیم ملی هم من را دعوت می کرد. محمود و محمد بیاتی در تیم ملی بودند و من را همیشه دعوت می کردند. جلوی رمانی فیکس بازی کردم و کنار پروین بودم. پروین می گفت داود اصلا نترس و بازی خودت را بکن. ورزشگاه هم اسم من و پروین را صدا می زدند. بعد که به پرسپولیس آمدم در ابتدا راجرز از من در ترکیب اصلی استفاده می کرد. اما کم کم رفتم روی نیمکت. نمی توانم این موضوع را گردن کسی بیاندازم. شرایط اینطوری رقم خورده بود. البته خدایی آماده بودم اما هر بازی می گفتند انشاا… بازی بعد. یک روز خدا بیامرز محراب شاهرخی آمد به من گفت داود تو عالی هستی و قطعا بازی می کنی. لطفا ناراحت نباش و ناامید نشو.
• چرا از پرسپولیس جدا نشدید؟
همه می گفتند تو خیلی خوب هستی و نباید از پرسپولیس بروی. منم به این شکل دو سال و نیم در پرسپولیس ماندم و زندگی ام دستخوش اتفاقات بسیار بدی شد. وقتی از پرسپولیس جدا شدم و دوباره به گارد برگشتم دیگر بازیکن سابق نبودم و اصلا شرایط خوبی نداشتم.
• اشکالی ندارد از اینجا به بعد را واضح تر سوال کنیم و شما هم واضح جواب سوالات ما را بدهید؟!
نه خودم می خواهم در این مورد حرف بزنم. در مورد مشکلاتی که در زندگی پیدا کردم و از مسیر خارج شدم. شاید این حرفها به درد یک جوان بخورد که اسیر اعتیاد و مشکلات و این چنینی شده است.
• در پرسپولیس بودید که به مواد مخدر آلوده شدید؟!
بله ، متاسفانه عضو این تیم بودم که به سمت مواد رفتم. البته این اتفاق تقصیر هیچکس جز خودم نبود. هر مشکلی بود از جانب خودم بود. هر دعوتی که می کردند سریع می پذیرفتم . هیچوقت نشد خودم بگویم نه نمی توانم بیایم.
• چه کسی از شما دعوت می کرد؟!
افراد مختلف! هوادار بودند و با ماشین بعد از تمرین می آمدند دنبالم و من را به مهمانی های آنچنانی می بردند. هر دعوتی را هم می پذیرفتم.
• همبازیانتان در پرسپولیس یا راجرز متوجه این مشکل شما شده بودند، چرا حرفی به شما نمی زدند؟!
هیچ نمی گفتند. قطعا فهمیده بودند اما هیچ حرفی به من نمی زدند. بعد از تمرین دوستان با ماشین جلوی در ورزشگاه منتظرم بودند. من هم به آنها نه نمی گفتند. برخی طرفداران تیم برایم چنین شرایطی را فراهم کردند.
• فقط شما دنبال این کار می رفتید یا بازیکنان دیگر هم در این مسیر بودند؟!
نمی دانم بقیه هم بودند یا نه. اما من بدجور آلوده شده بودم. حواس باشگاه هم بود. واقعا نمی دانم شاید دیگران هم در این مسیر بودند اما اتفاقاتی که برای من افتاد خیلی بدتر بود.
• چطور آلوده به مواد شدید؟!
در همین مهمانی ها با کوکائین آشنا شدم. متاسفانه اشکال کار از خودم بود. آدم بالغی بودم و می توانستم بگویم نه. اما هیچوقت این کار را نکردم. همیشه فکر می کردم دوستان خوبی دارم و معتاد هم نمی شوم. اما وقتی واردش شدم دیگر راهی برای فرارم نبود. بدجور آلوده ام کردند.
• بازگشت به گارد هم کمکی به شما نکرد؟!
نه ! آنجا هم آلوده بودم. با همین وضعیت برای تیم بازی می کردم. گاهی تمرین نمی کردم و موقع بازی می دیدم در ترکیب هستم. صدای اعتراض بقیه بازیکنان بلند می شد ولی پرویزخان می گفت او باید بازی کند. شاید فکر می کرد اگر به من بازی بدهد می تواند من را از این وضعیت خلاص کنم. اما کلا آن زمان از دست رفته بودم!
• واکنش خانواده به این وضعیت شما چه بود؟
متاسفانه زندگی ام را از دست دادم. همسر اولم واقعا از این وضعیت ناراحت بود و در نهایت راهی فرانسه شد. یک دختر از او دارم که الان در سوئیس زندگی می کند. بعد از ازدواج دومم هم همین اتفاق افتاد. همسر دومم بسیار زن خوبی بود اما وقتی فهمید اعتیاد دارم با من نماند. زندگی ام رسما از هم پاشیده شد.
• این وضعیت تا چه زمانی ادامه داشت؟!
تا وقتی کارتن خواب شدم!
• یک چهره مشهور در خرابه های میدان شوش؟!
متاسفانه بله! وضعم خیلی خراب بود و تو یکی از خرابه های میدان شوش می خوابیدم. دیگر هیچکس تحویلم نمی گرفت. با لباس پاره و چهره ای خراب یکبار به نمایشگاه سورتمه علی پروین رفتم اما اطرافیانش من را نشناختند و از نمایشگاه بیرونم کردند!
• چرا کارتن خواب ، هیچ فامیلی نداشتید که به منزلش بروید؟!
خواهرم بود اما به خانه راهم نمی داد. حقم داشت. با آن وضعیت چطور باید من را می پذیرفت.
• شبها را چطور سر می کردید و مواد چطور پیدا می کردید؟!
شبها در یک خرابه می خوابیدم. گاهی از شدت سرما یک سگ را که کنارم می خوابید بغل می کردم! حتما عکس این کارتن خوابها را دیده اید. من دقیقا همان شکلی شده بودم. مواد هم که آنجا بود. گاهی برای پیدا کردن پول دزدی می کردم یا شیشه ماشینها را می شکستم تا بتوانم چیزی از داخل اتومبیل ها پیدا کنم.
• چطور از این منجلاب نجات پیدا کردید؟!
یک اتفاقی برایم افتاد که نمی توانم بگویم.
• راه نجاتتان را نمی توانید بگویید؟!
خیلی ها به من می گویند نگو اما به شما می گویم. یا باور می کنید یا نمی کنید. در آن شرایط بد که وزنم ۳۰ کیلوگرم شده بود ناگهان نوری پیشم آمد. یک نور با عطر خاصی بود. گفت چیه داود. این چه حال و روزی است. گفتم فقط کمک می خواهم. با من حرف زد و رفت. وقتی رفت دیدم اشتهایم به مواد مخدر از بین رفت. من اگر یک دقیقه مواد از من دور می شد دزدی می کردم اما دیدم دیگر هیچ میلی به مواد ندارم. از آن روز به بعد دیگر مواد نکشیدم. الان ۱۸ سال است که لب به سیگار هم نزدم.
• سوال اینست چرا همبازی هایتان به کمک شما نیامدند!
ما جلساتی داریم در مورد مضرات مواد مخدر. در این جلسات هر کس سوالی دارد روی کاغذ می نویسد و کاغذها را به دست ما می دهند تا بدون اینکه فرد سوال کننده را بشناسیم پاسخ سوالش را بدهیم. حالا این سوال شما من را یاد این کاغذها انداخت. فکر می کنم علتش این بود که یک سری از دوستانم از مواد مخدر و بدنامی هایش می ترسیدند. یک سری نگران این بودند که بخواهم از آنها پول موادم را بگیرم و یک سری هم می خواستند کمک کنند اما راهش را بلد نبودند. در نهایت خودم بودم که راه نجات را پیدا کنم. خودم خواستم و توانستم که انجامش بدهم. دیگر تحمل این وضعیت را نداشتم. تحمل نداشتم برای رهایی از سرما سگ بغل کنم. دیگر تحمل این را نداشتم که بلند شوم و ببینم وقتی خواب بودم مردم به فکر اینکه مرده روی زمین دیده اند برایم کفاره داده اند و سکه به سمتم پرت کرده اند. الان خیلی دوست دارم به جوانانی کمک کنم که الوده به شیشه هستند. پول و شهرت آدم را گم می کند. باید جنبه اش را داشته باشی که از مسیر خارج نشوی.
• دوستانی که به شما کمک کردند چه کسانی بودند؟
پرویز دهداری خدا بیامرز من را خیلی دوست داشت. همیشه می گویم خدا بیامرزتش. وقتی مریض شده بود به سرهنگ مهدی مناجاتی می گوید هوای داود میرطوسی را داشته باش. او هم من را در خانه اش پناه داده بود. من را با خودش کنار زمین می برد. اما من هنوز آلوده بودم و او هم از این ماجرا خبر نداشت. کم کم از او هم دور شدم. بنده خدا با تیمش به شهرستانها می رفت و من کنارش نبودم. بعدا هم کف خیابان افتادم و دیگر کسی نبود به کمکم بیاید.
یک روز تو همان وضعیت بد در میدان شوش چشمم به مهدی حاج محمد افتاد. او بازاری بود و برای کاری به آنجا آمده بود. به سمتش رفتم و با آن وضع خراب صدایش کردم. نگاهی به من کرد و یه دفعه گفت داود اینجا چکار می کنی. گفتم کمی پول می خواهم گرسنه ام! رویم نشد بگویم برای مواد می خواهم. گفت بیا ببرمت خانه حمام کن و پیش دکتر ببرمت که گفتم نه فقط پول می خواهم. بنده خدا دست کرد توی جیبش و پولش را درآورد و من همه پولش را برداشتم و رفتم و کمک او را هم به مورد از خودم رد کردم.
• بعد از بهبودی چه کردید؟
خدا کمکم کرد و توانستم یک ازدواج خوب داشته باشم. همسرم که اهل ارومیه است به من خیلی کمک کرد و حالا در کنار او و دو فرزندم در مازندران زندگی می کنیم. ۷ سالی هست با هم ازدواج کرده ایم.
• ایشان از گذشته شما خبر داشتند؟!
بله همه چیز را برایش گفتم. او هم وقتی حرفهایم را شنید گفت می خواهیم با هم خوب زندگی کنیم. اینطوری شد که با هم به شمال آمدیم و زندگی امان را همین جا شروع کردیم.
• با پیش کسوتان فوتبال و پرسپولیس ارتباط دارید؟
بله ، در جام یونس شکوری بازیکنان سابق هما را می بینم. علیرضا خورشیدی و میرفخرایی و بقیه را. حتی با شکسته آمدم تا دیدار دوستان را از دست ندهم. با پیش کسوتان پرسپولیس هم در تماس هستم. به خصوص علی پروین که وقتی بهش گفتم دیگر پاک هستم خیلی خوشحال شد و به من لطف داشت. هر وقت پیشش می روم می گوید کنارم باش. کنارش می ایستم و او هر کس را که می بیند می گوید داود میرطوسی هستند اعجوبه فوتبال.
• به جوانانی که گرفتار این معضل اجتماعی هستند چه توصیه ای دارید؟
به همه می گویم خود افراد باید بخواهند از این معضل نجات پیدا کنند. اگر خود فرد معتاد نخواهد هر چقدر هم که درمان کند باز به سمت مواد کشیده خواهد شد. مواد هم چیزی است که هر کسی را می تواند به بدترین وضعیت ممکن در زندگی سوق دهد.
• بازیهای پرسپولیس را دنبال می کنید؟
بله من به همراه پسرم امیرعلی پرسپولیسی هستیم و همه بازیهای این تیم را دنبال می کنیم و نتایج این تیم برای ما مهم است.
• صحبت خاصی در پایان ندارید؟
من غرورم را زیر پایم گذاشتم و سرگذشت خودم را تعریف کردم تا بلکه برای جوانانی که از مسیر درست زندگی خارج شدند از ان عبرت بگیرند و به مسیر درست بازگردند. امیدوارم بتوانم به این جوانان کمک کنم و راهگشای زندگی آنها باشم.