«خرید کردن» مفهومی که اغلب اوقات وقتی قرار است نگاه جامعه شناختی به آن داشته باشیم تصور میشود قرار است به آن نگاه منفی داشته باشیم در حالی که خرید کردن بالذات نه امری منفی است و نه مثبت. یک امر طبیعی و روزمره است در کنار سایر کارهایی که در طول روز در زندگی انجام میدهیم و بستگی دارد که چقدر و چگونه خرید میکنیم آن وقت است که میتوانیم نگاه جامعه شناسانه و مطالعات فرهنگی نسبت به آن داشته باشیم.
چند روز پیش، رویداد خارجی بلک فرایدی که چندسالیست پایش به ایران هم باز شده را داشتیم و تبلیغات آن در سراسر شهر هم دیده میشد و پیامکهای تبلیغاتی هم که دست ازسرمان برنمیداشتند. روزی که فروشگاههای مختلف اجناس خود را با تخفیفهای ویژه ارائه میدهند و البته اصل این رویداد برای کشورهای خارجی است چون هم این اتفاق نزدیک سال نوی میلادی است و هم اینکه مخصوص برندهایی است که در طول سال قیمت بالا و ثابت دارند و در این روز تخفیف ویژه میگذارند ولی در ایران این روز بیشتر بهانهای است برای ایجاد تب و تاب بازار و شور و حال خرید؛ اینکه ورود چنین رویدادهایی به کشور خوب است یا بد و آسیبشناسی آن مجال دیگری را میطلبد که در گزارش و مطلب دیگری باید به آن پرداخت ولی بهانه ما برای پرداختن به موضوع بلک فرایدی، موضوع «خرید» و «مصرف» است.
این امر انسانی که همیشه با انسان بوده و به قول عباس کاظمی، پژوهشگر و جامعه شناسی که سالهاست به طور جدی و منسجم مشغول پژوهش در این حوزه است تصور دنیایی که در آن خرید کردن وجود نداشته باشد فقط یک رؤیا و تصور محال است. «مطالعات فرهنگی، مصرف فرهنگی و زندگی روزمره در ایران» و «پرسهزنی و زندگی روزمره ایرانی: تأملی بر مصرف مراکز خرید» از جمله آثاری است که کاظمی در آن به پژوهش و مطالعه موضوع خرید پرداخته است. در کتاب تازه خود هم که نتایج یک پژوهش مفصل است به پیامدهای فرهنگی واجتماعی راه اندازی مگامال ها در شهر تهران پرداخته است. کتاب «مگامال ها و مجتمعهای تجاری در تهران» مطالعهای جامعه شناختی و حاصل پژوهش عباس کاظمی و مسرت امیرابراهیمی است که توسط انتشارات مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران منتشر شده است.
براساس پژوهش این اثر مشخص شده که رفتن به مرکز خرید، اولویت سوم فراغتی مردم بعد از رفتن در پارک و دیدار خانواده و اقوام است. به طور کلی، ۶۶ درصد مردم طی سال ۱۳۹۴ از یک مرکز خرید بازدید کرده بودند. همچنین، بر اساس پیمایش ۱۲۰۰ نفری درون مراکز خرید روشن شد که مصرفکنندگان بیشتر از طبقات متوسط، گروه سنی جوان و تحصیلکرده هستند.پیامدهای گسترش مالسازی در تهران در سه سطح فردی سطح شهر و سطح مراکز خرید و مالها بیان شده است.
همچنین نتایج این پژوهش نشان داده در سطح فردی با تحول در سبک زندگی و فرهنگ مصرف و تحول در تجربۀ شهر روبهرو هستیم همچنین در سطح شهر با تغییر بافت شهری، تحول در الگوهای سکونت حوالی مراکز خرید، دگردیسی فضایی شهر به سمت شبه فضاهای عمومی یعنی فضاهای عمومی با مالکیت خصوصی و کنترلشده، نابرابری فضایی میان طبقات پایین و متوسط و اعیانیسازی شهر از طریق توسعۀ فضاهای لوکس تجاری مواجهیم. در سطح مالها موقعیت اشباع مالها و افت و خیزهای حیات درون مالها که در برخی مواقع منجر به پدیدۀ مرگ مال یا تغییرکاربری آن شده است، روبهرو خواهیم بود.
به بهانه انتشار این کتاب با عباس کاظمی، یکی از پژوهشگران این کتاب گفتگویی انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
* خوب است حالا که ایام بلکفرایدی هم است، گفتگویمان را با ارتباط به این مناسبت شروع کنیم و اینکه بلک فرایدی اساساً چقدر در ایران معنا دارد؟
ببینید پیش از هرچیزی باید بگویم بلک فرایدی مربوط به کشورهایی است (به طور خاص آمریکا) که قیمتها در طول سال ثابت است، هم مردم قیمتها را میدانند و هم فروشگاهها و بعد در چنین روزی یکدفعه قیمتها تخفیف خیلی زیادی میخورد. بنابراین چنین رخدادی در بازار ما عملاً بی معناست یکی بخاطر عدم شفافیت و دیگری به دلیل تورم بالا، قیمتها در ایران ثابت نیست. بنابراین قیمتهایی هم که به عنوان تخفیف گذاشته میشود، قیمت واقعی نیست یا اینکه به هیچ شکل نمیتوانی اطمینان حاصل کنی که تخفیفها واقعی است. آنچه تخفیف در ایران نام نهاده شده در بهترین حالت قیمت چند ماه قبل است. تورم و عدم شفافیت «جمعه سیاه» را در ایران بی معنا کرده است.
* با وجود این فیک بودن اما ذوق و شوق و تب و تاب خرید وجود دارد و در چند سال اخیر در تبلیغات شهری هم این تب و تاب را دیدیم.
«بلک فرایدی» نشان میدهد که فرهنگ متفاوت خرید در حال ایجاد شدن است. ریشه بلک فرایدی این بود که فروشگاهها و برندها در حوالی روز شکرگزاری در آمریکا تخفیف ویژه ارائه دهند تا کسانی که نمیتوانند در دیگر ایام سال خرید کنند در این روز خرید کنند. در عین حال در ایران این روز فرصتی است که گروهی از افراد بتوانند از طریق خرید مجازی از برندهایی که بدان علاقمند هستند خرید کنند. در ایران به طور سنتی، خرید پیش از نوروز را داشتیم که عمدتاً در ماه منتهی به سال جدید فروشگاهها و خیابانهای خرید از اقبال خوبی برخوردار بودند. در اسفند ماه اتفاقات زیادی حول خرید شکل میگرفت، از نوکردن وسایل منزل تا کمک به افراد بی بضاعت. فرهنگ خرید ارزان در ایران به اسفند اقبال دارد اما «بلک فرایدی» آن را به آذرماه هم گسترش داد. درواقع این جشن تخفیف به دلیل سال جدید میلادی است. اگر کمی بیشتر روی این موضوع تأمل کنیم خواهیم دید که خرید کردن صرفاً خریدن کالای ارزان نیست بلکه با مقوله کلی فرهنگ که شامل فرهنگ رفتاری حول کریسمس یا نورز باستانی است سروکار دارد. تب و تاب خرید نیز بخشی از جنبش زندگی معمولی است که در بسیاری از اوقات ممکن است به مصرف گرایی بیشتر نیز دامن بزند.
* اگر بخواهیم از مقدمه بلک فرایدی عبور کنیم و وارد گفتگو به بهانه انتشار کتاب جدیدتان شویم خوب است از اینجا شروع کنم که عنوان کتاب جدیدتان «مگامال ها و مجتمعهای تجاری در تهران» است، کمی در خصوص سیر ورود مگامال به ایران بفرمائید. چه شد که ما از بازار و بازارچه سنتی و پاساژ به مگامال رسیدیم؟
در زبان روزمره ما کلمه پاساژ و مرکز خرید را برای شکلهای مختلفی به کار می بریم اما ممکن است ضرورتاً به شکل خاصی از آن هم اشاره نداشته باشیم. ما در حین مطالعات متوجه شدیم که مردم درک مشخصی از مفهوم مرکز خرید ندارند و وقتی از مرکز خرید حرف میزنند منظورشان هرجایی میتواند باشد همانطور که سالها به مرکز خرید نصر میگفتند پاساژ نصر. حتی برخی افراد به فروشگاههای زنجیرهای مثل شهروند و رفاه و اینها مرکز خرید میگویند در حالی که اینگونه نیست. در دهه ۲۰-۳۰ ما پاساژ داشتیم که مراکز مسقف کوچکی با چند مغازه بودند که نه پارکینگ داشتند و نه مراکز فراغتی مثل کافی شاپ و رستوران و اینها در آنها وجود داشت. در پاساژها، مغازه دارها بیشتر با یکدیگر وارد تعامل میشدند و گفتگو میکردند. در دهه ۴۰ مراکز خریدی در ایران ساخته شد که علاوه بر فضایی برای خرید، رستوران، سالن بازی، سالن رقص و … ساخته شد در واقع علاوه بر اینکه آدمها خرید میکردند فضای عمومی برای دید و بازدید و معاشرت و استراحت هم وجود داشته است تا دهه ۷۰ اساساً کاربری مراکز خرید، تجاری و برپایه خرید و بخش محدودی از آن به بخش فراغت اختصاص مییافت تا اینکه از دهه ۷۰ به بعد مراکز تجاری چند منظوره باز شدند و خرید با فراغت بیشتر همراه شد. اما «مال ها»، شکلهای جدیدتر مراکز خرید هستند که وجود پارکینگ در آنها ضروری است علاوه بر آن یک یا چند عنصر از فضای تفریحی یا فرهنگی را هم در بر میگیرند.
مردم درک مشخصی از مفهوم مرکز خرید ندارند و وقتی از مرکز خرید حرف میزنند منظورشان هرجایی میتواند باشد همانطور که سالها به مرکز خرید نصر میگفتند پاساژ نصر. حتی برخی افراد به فروشگاههای زنجیرهای مثل شهروند و رفاه و اینها مرکز خرید میگویند در حالی که اینگونه نیست.
* یعنی تنها فرق مراکز خرید و مالها از نظر اندازه و وسعت است؟
هم وسعت، هم تنوع و هم اهمیتی که به بخشهای فراغتی میدهند. مالها به موضوع فراغتی خیلی اهمیت میدهند. «مگامال» ها اما نوعی سوپرمال هستند به طوری که هم هایپر مارکت دارند، هم شهربازی، هم سالن سینما و باشگاه ورزشی و کتابفروشی و…. به نوعی مگامال ها شبیه یک شهر کوچک هستند. چنین مراکزی از تصویر یک شهر کامل بهره میبرند. در مگامال ها ایده خرید بخشی از یک ایده بزرگ است.
* خب با این حساب و با تعریفی که از مگامال ارائه کردید در ایران اصلاً چنین چیزی داریم؟
در غرب مگامال ها را با متراژشان و تنوعی که دارند سنجیده میشوند. برای مثال «مال آمریکا» در «مینه سوتا»، ۵۲۰ هزار متر است و ۵۵۵ باب مغازه دارد که هر کدام از آنها فروشگاههای بزرگ اند که برندهای مختلفی در هریک مشغول به کار هستند. این در حالی است که مگامال اکباتان ۲۰ هزار متر است با ۲۰۰ واحد تجاری متوسط و کوچک. اغلب مجتمعهای تجاری چند منظوره در ایران آنچنان بزرگ نیستند که مگامال نام گیرند. یکی از این مجتمعها که به نسبت بزرگ است ایران مال نام دارد. از این منظر نمونههایی از مگامال واقعی را در ایران کم داریم اما با تسامح به بسیاری از مجتمعهای چند منظوره و با کارکردهای متفاوت فرهنگی، تجاری و فراغتی و خرید مگامال گفته شده است. در فرهنگ امریکایی اغلب این مگامالها در خارج از شهر قرار گرفتهاند و بیشتر برای زندگی افرادی که در حوالی شهر زندگی میکنند هدف گذاری شده است. اما تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران اغلب این مالها را در نواحی متفاوت شهری جای داده است. به طور کلی ما در این کتاب به تفاوتهای تعریف از این طبقه بندی ها واقف بودیم از این رو تعریف و گونهشناسی متناوب با آنچه در اینجا داریم را در فصلی ارائه کردهایم.
* مراکز خرید و مجتمعهای تجاری با شهر چه میکنند و چه بر سر شهر میآورند؟
پیامدهایی که مجتمعهایی تجاری بر سر شهر میآورند یکی دو دهه دیگر بیشتر مشخص میشود و ما الان در حال پیشبینی هستیم. در وهله اول بگویم که من نمیگویم مرکز خرید یا مال فی نفسه و ذاتاً بد است اتفاقاً خیلی هم به زیست و فضای شهری کمک کردند و به شهر تنوع بخشیدند و سبک زندگی و سبک خرید را تغییر دادند. امروز خیلی از آدمها برای خرید به مرکز خرید میروند تا تشخص پیدا کنند. چون در مراکز خرید نوع برخورد فروشندهها فرق دارد و زنان فرصت زیست بیشتری نسبت به بازارهای سنتی دارند.
* بله در کتاب هم اشاره کرده بودید که مراکز خرید فرصت زیست زنانه را بیشتر فراهم کردند و اتفاقاً میخواستم بپرسم منظورتان ازاین بخش چیست؟
در بازار بزرگ از گذشته تا الان همیشه اینگونه بوده که مردان در مرکز و قابل رؤیت باشند و زنان معمولاً از کناره میروند به بیان دیگر مردان بازار سنتی را تصاحب کردند و زنان سعی میکنند کمتر از بخشهای رؤیت پذیر حرکت کنند چون نگاههای سنگین مردانه در بازار هنوز وجود دارد اما در مرکز خرید این «نگاه سنگین» بسیار کمتر احساس میشود و زنان در این مراکز احساس راحتی بیشتری دارند. در فصلی از کتاب با عنوان تحول در فرهنگ خرید ما این نگرش زنان به مرکز خرید در مقایسه با بازار را مستند بیان کردیم.
* اگر مراکز خرید به شکل یکی از المانها و نمادهای جدی شهر دربیایند چه اتفاقی خواهد افتاد کما اینکه همین الان هم این اتفاق تا حدی رخ داده است. همچنانکه در کتابتان اشاره شده امروز تهران با مراکز خریدش شناخته میشود تا با مراکز عمومی.
مشکل گسترش مجتمعهای تجاری از جایی شروع میشود که این مراکز خرید بهصورت بی رویه و بدون برنامهریزی خاصی در شهر ساخته میشوند. اینبدونبرنامهریزیبودن در درجه اول به خود این مراکز خرید آسیب میزند چون آنقدر شهر از مرکز خرید اشباع میشود که بسیاری از آنها بدون مشتری به متروکه تبدیل میشوند در درجه دوم این مراکز خرید ممکن است به شهر به شکلهای مختلفی صدمه بزند برای مثال از جهت مکان یابی اشتباه و تخریب بافت محلی.
وقتی یک مرکز خرید در یک محله ساخته شود، مغازههای محله هم به تدریج تغییر کاربری میدهند. بنابراین راه اندازی یک مرکز خرید در محله بافت و ارزش ملکهای آنجا را هم تغییر میدهد. غیر از اینها در سطح وسیعتر، تکثیر مجتمعهای تجاری باعث میشود که این موضوع یک الگوی ثابت شهری برای شهرهای دیگر شود و از دیگر نیازهای عمومی شهرها غفلت شود میتوان گفت ساخت بی رویه مراکز خرید و مجتمعهای تجاری یعنی اینکه مردم را از مراکز آزاد شهری به مراکز بسته شهری سوق داده شوند. خیلی از تحلیلگران میگویند این اتفاق خوبی است که زنان داخل مراکز باشند چون آزادی و امنیت بیشتری دارند و بله این تفسیر درستی از واقعیت است. اما فقط یک لایه از واقعیت را نشان میدهد. یک لایه و تفسیر دیگر این است که تشویق افراد به حضور در مراکز خرید نوعی محدود کردن افراد هم است و عملاً افراد را از تیررس نگاه جامعه خارج میکنیم و انها را به داخل مراکز خرید هل میدهیم.
تکثیر مجتمعهای تجاری باعث میشود که این موضوع یک الگوی ثابت شهری برای شهرهای دیگر شود و از دیگر نیازهای عمومی شهرها غفلت شود میتوان گفت ساخت بی رویه مراکز خرید و مجتمعهای تجاری یعنی اینکه مردم را از مراکز آزاد شهری به مراکز بسته شهری سوق داده شوند.* آیا میتوان گفت مراکز تجاری به نوعی موجب ضعف در شکل گیری ارتباطات و تعاملات میان فردی شدهاند؟
اساس و بنیاد زندگی انسانی برارتباط است و هرچقدر این ارتباط کم شود، مصائب و مسائل جدی در زندگی رخ میدهد.بنیاد جامعه هم برپایه تعامل اجتماعی است. حالا باید دید که با این شیوه از گسترش مراکز تجاری، امکان تعامل اجتماعی را بیشتر میکند یا آن را کم و منتفی میکند؟ چرا ما از قدرت نهفته در فضای عمومی دفاع میکنیم؟ در فضای عمومی آدمها با هم ارتباط میگیرند و از آن طریق جامعه ساخته میشود و شکل میگیرد. امروزه برخی کشورهای به فکر افتادند فضاهایی طراحی کنند که هیچ عنصر خریدی در آن وجود نداشته باشد تا آدمها فقط باهم معاشرت کنند و باهم حرف بزنند. در مراکز خرید امکان معاشرت و تعامل اندک است و اینجاست که ساخت بی رویه مراکز تجاری مسئله دار میشود. جایی که امروز مگامال اکباتان ساخته شده، قرار بود میدان بزرگ ساخته شود که جشنوارههای محلی در آن برگزار شود و مردم آن محله با هم در ارتباط باشند ولی امروز این فضا از بین رفت، درست است که جمعیت دوباره در آن فضا جمع میشود اما قشر متفاوتی جم را تشکیل میدهند که هیچ کمکی به انسجام محلی نمیکنند. ضمن اینکه افرادی که وارد مالها میشوند بیشتر درگیر مسائل فردی، شخصی و خانوادگی خودشان هستند و به فکر ارتباط برقرار کردن نیستند. مجتمعهای تجاری «جمعیت» را به خودش دعوت میکند اما «جمع» نمیسازد. چون معماری مراکز خرید به شکلی است که اجازه ندهد جمع شکل بگیرد. برای همین هم اغلب مراکز خرید فضای باز عمومی ندارند.
* اخیراً جی. بی. مککینون، روزنامهنگار مشهور کانادایی کتابی نوشته با این مضمون که زندگی در دنیایی که نمیتوان خرید کرد چگونه است، بعد از خواندن مقالهای درباره این کتاب ذهنم مشغول این سوال است که آیا اصلاً زندگی دردنیای که نتوان خرید کرد قابل تصور است؟
به نظر من یک آرزوی محال است. اولاً این را بگویم که خرید ضرورتاً چیز بدی نیست. جهانی که در آن خرید صورت نگیرد بنظرم نمیتواند وجود داشته باشد. ما میتوانیم تلاش کنیم مصرف گرا نباشیم اما نمیتوانیم کلاً مصرف نکنیم. بین خرید و خرید انبوه و خرید بیش از اندازه تفاوت وجود دارد. خرید و مصرف جزو اساسی زندگی و هویت بخش زندگی ماست و ارتباط را ممکن میکند اما مصرف گرایی فرق میکند. مصرف گرایی یعنی اینکه بسیار فراتر از نیازهای خود مصرف کنی. اینکه همه کالاها را تبدیل به یک کالای یکبار مصرف کنی یعنی مصرف گرایی و این مصرف گرایی نه تنها منجر به نابرابری میشود بلکه به محیط زیست هم آسیب میزند. امروزه جنبشهای اخلاقی و ضدمصرف گرایی بحثشان این است که به زندگی انسانیتر و رسیدن به توسعه پایدار کمک کنند اما فقط در حد یکسری شعار و جنبش باقی ماندند و جریان اصلی جامعه به سمت مصرفگرایی میرود. بنابراین باید بین مصرف و اسراف تفاوت قائل شد. همه اینها نباید منجر به این شود که ما با خود خرید و مصرف مقابله کنیم چون بخشی از خرید و مصرف یک رفتار معمولی انسانی است که بخشی از تمدن انسانی محسوب میشود.
* بهنظر میرسد با شیوع ویروس کرونا کمی مدل خرید تغییر کرد البته پیش از این هم مدل خرید آنلاین باب شده بود اما با شیوع کرونا بیشتر باب شد، به طور کلی این دوسال اخیر چه بر سر الگوها و فرهنگ خرید آورد آیا این شیوه خرید موجب مرگ و افول مالها که در این کتاب جدیدتان هم از آن حرف زدید ارتباطی دارد؟
چند مورد مراکز خرید و مجتمعهای تجاری را تهدید میکند؛ اولین مورد ازدیاد خودشان که موجب مرگشان میشود. دومین مورد، خرید آنلاین است که پیش از کرونا هم وجود داشت و به طور کلی زندگیهای امروزی به سمت هرچه بیشتر آنلاین شدن حرکت میکنند. در کشورهای غربی هم خرید آنلاین منجر به افت و افول مراکز خرید شده است. سومین مورد هم کروناست که در کنار خرید آنلاین بیشتر منجر به تضعیف مجتمعهای تجاری و مراکز خرید شدهاست. پژوهش ما مربوط به دوران قبل کروناست که خرید آنلاین هنوز خیلی رونق پیدا نکرده بود و انقدر اعتماد به خرید آنلاین پیدا نشده بود.
پژوهش ما سال ۱۳۹۶ آغاز و سال ۱۳۹۸ تمام شد. امروز خرید آنلاین به چند دلیل جزو روتین زندگی مردم شده است؛ کرونا، تورم و تحریمها. نکته دیگر اینکه در سالهای اخیر خریدهای دست دوم در حال باب شدن است. در غرب و به خصوص آمریکا همیشه باب بود اما در ایران به دلیل مفهوم «تمیزی» و «حساسیت فرهنگی» که ما داریم معمولاً سراغ خرید دست دوم نمیرفتیم اما الان سبک زندگیها تغییر پیدا کرده و روی آوردن به خرید دست دوم بیشتر شده است و مجموع اینها باعث شده که مراکز خرید افت کنند.
امروز خرید آنلاین به چند دلیل جزو روتین زندگی مردم شده است؛ کرونا، تورم و تحریمها ضمن اینکه در سالهای اخیر خریدهای دست دوم در حال باب شدن است.* آیا راهکاری هم برای نجاتشان وجود دارد؟
معمولاً وقتی این مراکز رو به افول میروند و افت میکنند، تبدیل به مراکز اداری و خرده فروشیهای محلی میشوند. یا اگر نزدیک به بازار باشند تبدیل به انبار میشوند. اما اینکه آیا میتوان آنها را تبدیل به دانشگاه و مراکز آموزشی و دیگر فضای عمومی کرد مواردی است که میتوان رویشان فکر کرد. اگرچه مراکز خریدی هم هستند که چند منظوره هستند و کاربری فرهنگی هم دارند خطر کمتری تهدیدشان میکند اما خیلی از آنها شرایط خیلی بدی دارند و به زودی دچار مرگ میشوند.
* کمی سراغ بحث درخصوص خود کتاب برویم. سالهاست کتابهای شما را فرهنگ جاوید منتشر میکند. چرا این کتابتان را انتشارات مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران منتشر کرد؟
اتفاقاً الان یک کاری هم دارم که قرار است فرهنگ جاوید منتشر کند با عنوان «مالی شدن شهر» ولی درباره انتشار این کتاب توسط مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران باید بگویم که این کتاب پژوهشی است در پاسخ به فراخوانی که مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران منتشر کرده بود و بنده به همراه خانم مسرت امیرابراهیمی که از جامعه شناسان خوب کشورمان هستند این پژوهش را برای این مجموعه انجام دادیم و چون مالکیت مادی این پژوهش برای مرکز بود امکانش فراهم نشد که کتاب توسط ناشر دیگری منتشر شود. رایزنیهایی برای انتشار خارج از مرکز مطالعات انجام دادم که موفقیت آمیز نبوده است. در هرصورت کتاب از نظر چاپ خوب است اما این مرکز توزیع درستی ندارد.
* آقای کاظمی، تابهحال همه کتابها و پژوهشهای شما در محدوده تهران بوده است. برنامهای برای پژوهش در حوزه وسیعتر کشوری ندارید؟ چون امروزه مراکز خرید در شهرستانها و شهرهای بزرگ هم خیلی باب شده است.
به این ایده فکر کردم. حتی دوسال پیش تلاش کردیم در مشهد این کار را کنیم ولی ممکن نشد. کار سراسری مستلزم زمان وبودجه فراگیر است. یکی از مشکلاتی که این کار دارد این است که اولاً مطالعات در سطح تهران هنوز تمام نشده و دوم اینکه هیچ بانک دادهای در حوزه مراکز خرید وجود ندارد و مراکز خرید ما شناسنامه ندارند. تا قبل از انتشار این کتابی که ما منتشر کردیم هیچ آماری از اینکه چه تعداد مرکز خرید وجود دارد و اینها وجود نداشت. با این وجود آماری که ما در این کتاب منتشر کردیم هم از نظر ما کامل نیست. انجام کار برای شهرستانها هم مستلزم داشتن چنین بانک دادهای است که در حال حاضر وجود ندارد. امیدوارم در آینده نزدیک شهرداریها به سمت شناسنامهدار کردن فضاهای شهری بروند.