فارین پالسی در مطلبی به قلم استفان والت نظریه پرداز برجسته روابط بین الملل نوشت: وقتی جو بایدن رئیس جمهور شد، بسیاری تصور می کردند که دولت او روابط آمریکا با سایر کشورها را به شیوه ای منضبط، قابل پیش بینی و پیچیده مدیریت می کند.
دوران فتنه انگیزی و دیپلماسی از طریق توییت به پایان می رسد و کارمندان دولتی مسئولیت پذیر دوباره به کار باز می گردند. شعار بایدن تحت عنوان ” بازگشت آمریکا”، پیشنهاد کرد که دیپلماسی به عنوان ابزار ترجیحی سیاست خارجی ایالات متحده جایگزین قدرت نظامی می شود.
این دقیقاً همان چیزی است که مردم آمریکا می گویند خواستار آن هستند. تیم بایدن گروهی باتجربه از چهره های مهم را گرد هم آورده است، این در تضاد شدید با افراد تازه کار و عجیب و غریبی قرار دارد که در تیم سیاست خارجی دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق مشغول کار بودند. ب
اتوجه به همه موارد فوق، شواهد لازم وجود داشت تا انتظار داشته باشیم که سیاست خارجی ایالات متحده بدون مشکل پیش برود. اما واقعیت این است که شرایط آن طور که پیش بینی می شد، پیش نرفته است. به طور حتم، بایدن و تیمش می توانند به موفقیت های اولیه دست یابند.
از جمله پیوستن مجدد به توافق اقلیمی پاریس و سازمان بهداشت جهانی، از سرگیری مذاکرات با ایران در مورد برنامه هسته ای آن، انجام اقداماتی برای واکسیناسیون جهانی در مقابل کووید-۱۹ و اصلاح روابط واشنگتن با متحدان کلیدی ناتو در اجلاس بروکسل در ماه ژوئیه می تواند مورد توجه قرار گیرد.
بعلاوه، بایدن بیشتر از هر یک از دو سلف خود در جهت محوریت بخشیدن به آسیا در سیاست خارجی آمریکا تلاش کرده است، که به خودی خود موضوع بی اهمیتی نیست. هیچ کس در حلقه داخلی بایدن مجبور نشد پس از سه هفته از شروع دوران ریاست جمهوری وی با شرمندگی استعفا دهد. آنطور که مایکل فلین، اولین گزینه ترامپ برای مشاور امنیت ملی مجبور به انجام این کار شد.
همچنین کاخ سفید تحت اداره ی بایدن گاف های شرم آور مانند اشتباه در مورد نام رهبران خارجی در بیانیه های رسمی یا انتشار اظهارات پر از اشتباهات املایی و مسائل دیگر نداشته است. این مسائل اشتباهات مکرر در کاخ سفید تحت کنترل ترامپ به شمار می رفت.
صادقانه بگویم، موفقیت های دیپلماتیک به ندرت یک شبه اتفاق می افتد. پیشرفت واقعی و پایدار در مسائل بزرگ معمولاً به تلاش مداوم و صبورانه در طول ماهها، اگر نگوییم سالها نیاز دارد. دستیابی به توافق های مفید با متحدان و مخالفان تقریباً همیشه به درجاتی از دادن امتیاز و گرفتن آن نیاز دارد.
حتی یک کشور قدرتمند مانند ایالات متحده به ندرت به هر آنچه می خواهد می رسد. نتیجه نهایی اینکه هیچ کس نباید در سال اول ریاست جمهوری بایدن انتظار معجزه در سیاست خارجی را داشته باشد.
با این وجود، جنبه های خاصی از عملکرد بایدن نگران کننده است و بیش از چند ناظر را وادار به مقایسه های ناخوشایند وی با سلفش کرده است. به طور مثال، مذاکرات با ایران به خاطر ترکیبی از سوءظن متقابل، خشونت ایران و ترسویی دولت بایدن به نتیجه ای نرسیده است.
با وجود این شرایط، اکنون پیش بینی می شود که هیچ توافق جدیدی به دست نخواهد آمد. در واقع، به نظر می رسد بایدن به سمت نسخه خودش از ” فشار حداکثری” حرکت می کند، استراتژی ای که بارها و بارها امتحان شده و هرگز جواب نداده است.
من به اندازه برخی از ناظران به ویژه بسیاری از اروپایی ها که تحت فشار قرار گرفته اند، نسبت به نحوه مدیریت دولت در زمینه عدم تعامل با افغانستان انتقاد نمی کنم اما از تیمی مانند آنچه بایدن گرد هم آورده است انتظار می رود که در رفع نگرانی های متحدان بهتر عمل کند. به طور مثال در خروج منطقی و کاملاً قابل پیش بینی از افغانستان باید منافع شرکا در نظر گرفته می شد.
مشارکت جدید AUKUS می تواند گامی مهم در جهت حفظ توازن مطلوب قدرت در هند و اقیانوس آرام باشد، اما آیا واقعاً لازم است که در این راستا به منافع فرانسه ضربه بزنیم؟ به نظر می رسد تلاش کمی برای تسکین احساسات فرانسوی ها انجام شده است.
علاوه بر این، دولت بایدن به عنوان دولتی که می گوید قصد دارد دیپلماسی را در مرکز توجه قرار دهد، در پر کردن پست های کلیدی دیپلماتیک کند عمل کرده است.
برخی از این تاخیرها به دلیل اولویت های غیروطن پرستانه ی برخی سیاستمداران خودخواه است. بایدن در معرفی برخی سفیران کلیدی و سایر موقعیت های سیاسی دیر عمل کرده است.
او نزدیک به نه ماه است که رئیس جمهور است و قریب به ۲۰ درصد دوره ریاست جمهوری اش را طی کرده و هنوز تیمش کامل نشده است. این تا حدی به دلیل برخی روندهای اداری و مراحل تأیید در ایالات متحده است، اما به طور کامل به این موضوع بستگی ندارد.
اشتباه نکنید، عدم دستیابی بایدن به دستاوردهای عظیم تا به امروز با دیپلماسی مخرب ترامپ و مایک پمپئو، وزیر امور خارجه اش فاصله زیادی دارد. برخی از ناکامی های ترامپ ناشی از اشتباهات اساسی در سیاست بود. به طور مثال، خروج از مشارکت ترانس پاسیفیک، کنار گذاشتن توافق اقلیمی پاریس، کناره گیری از توافق هسته ای ایران و اتخاذ سیاست فشار حداکثری در این ارتباط قابل توجه هستند.
شکست های دیگر زمانی رخ داد که ترامپ اهداف شایسته ای داشت اما آنها را به نحو نادرستی دنبال می کرد. در این ارتباط می توان به جنگ های تجاری مختلف یا جلسات نمایشی با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی اشاره کرد. اما در دوران بایدن، برعکس ما شاهد سیاست های معقولی هستیم که با بی دقتی توسط تیمی دنبال می شود که تصور می شد در مدیریت روابط با دوستان و دشمنان بسیار بهتر عمل کند.
اما آنچه در نهایت اهمیت دارد، نتایج است و شکاف بین خواسته های دولت و عملکرد آن چیزهای زیادی را در مورد دشواری ذاتی اجرای سیاست خارجی موفق نشان می دهد. به ویژه با توجه به بلندپروازی های دولتهای ایالات متحده که تقریباً نمی توانند در برابر آنها مقاومت کنند.
به منظور تجزیه و تحلیل بهتر مسائل باید توجه داشته باشیم که اکنون دوران تک قطبی به پایان رسیده است. ما در یک دنیای چند قطبی نامشخص زندگی می کنیم. همانطور که نظریه پردازان روابط بین الملل مدتهاست درک کرده اند، روابط بین قدرتهای بزرگ در شرایط چندقطبی ذاتاً پیچیده تر، احتمالی تر و دشوارتر از روابط در شرایط دوقطبی یا تک قطبی است.
با وجود بیش از دو قدرت اصلی، منافع بازیگران مهم، کمتر ثابت و قابل پیش بینی است است. به جای ترازهای واضح “ما در مقابل آنها” که معمولاً مربوط به شرایط دوقطبی است، انتظار می رود ترتیبات سست تری ایجاد شود که در آن شرکا در مورد برخی مسائل توافق می کنند اما در مورد برخی دیگر به توافق نمی رسند.
موضع تا حدودی مبهم آلمان در حال حاضر یک نمونه در همین زمینه به شمار می رود. از یک سو، برلین به ناتو پایبند است و رهبران آلمانی هنوز به داشتن روابط محکم با ایالات متحده اهمیت زیادی می دهند. اما از سوی دیگر، برلین از بی اعتنایی به مواضع آمریکا در قبال روسیه و چین دوری نمی کند. زیرا ساخت خط لوله نورد استریم ۲ با همکاری روسیه و حفظ بازارهای صادراتی آلمان در چین به نفع منافع ملی برلین است.
به طور کلی به نظر می رسد اگرچه نمی توان با قطعیت در مورد شکست سیاست خارجی بایدن سخن گفت، اما او و تیمش انتظارات رادر مورد اجرای بی عیب و نقص سیاست خارجی در عرصه ی بین الملل برآورده نکرده اند.
منبع: انتخاب