آن گونه که آقای مسیح مهاجری مدیر روزنامۀ جمهوری اسلامی هم در شمارۀ امروز نوشته صدا و سیما هنوز شکست دونالد ترامپ را اعلام نکرده است و به ادعاهای او دربارۀ تقلب میپردازد. تعجب آقای مهاجری را می توان درک کرد چون ظاهرا کم شدن شرّ آدمی که سه سال است پایش را روی گلوی اقتصاد و نفت و مراودات بانکی ما گذاشته مهم نیست و مهم این است که ادعای تقلب او چه میشود تا در بوق و کرنا کنند: ایهاالناس! دیدید همه بدند و فقط ما خوبیم؟ تازه از ما هم فقط آنهایی که ما میگوییم خوباند!
تعجب بیشتر از رفتار رسانۀ رسمی البته در قبال سقوط قاتل سردار سلیمانی است حال آن که به جز این مورد اِعمال
تحریم های شدید علیه ایران و پیوند آشکار ترامپ با اسراییل و سعودیها به عنوان مهمترین دشمن و رقیب منطقهای جمهوری اسلامی نیز کافی بود تا اصولگرایی ایرانی خواستار پایان ترامپ باشد اما نه تنها چنین احساسی ابراز نمیکنند بلکه از نحوۀ انعکاس خبرهای آن در صدا و سیما و رسانههای همسو کاملا روشن است که نتیجۀ این انتخابات باب میل آنها نبوده است.
هرچند همه مانند نزدیکان محمود احمدینژاد آشکارا از ترامپ و ادعای او دایر بر تقلب حمایت نمیکنند اما پیداست که از روی کار آمدن جو بایدن خوشحال نیستند. راز این ناخُرسندی را در موارد زیر میتوان جُست:
اول و مهم تر از همه این که نگران بازگشت بایدن به برجام هستند چون آنها برجام را تمام شده می دانستند و تعبیر «جنازه» را دربارۀ آن به کار می بردند. اگر در دولت روحانی بازگردد و گشایشی حاصل شود آرزوی پایان دولت با وضعیت ناگوار و بهره برداری در انتخابات ۱۴۰۰ نه تنها محقق نمی شود که یک کاندیدای برجامی بخت ایجاد انگیزه در مردم نومید شده از صندوق را پیدا می کند.
اگر هم خودشان در غیاب اکثریت و با رد صلاحیت رقبا به قدرت برسند برجام برای آنها دست و پا گیر خواهد بود.
ضمن این که با بازگشت آمریکا به برجام ایران ناگزیر است از گام های برداشته شده عقب بنشیند و بایدن بر خلاف ترامپ اروپا را پشت سر و در مورد برنامه هسته ای در چارچوب برجام روسیه و چین را نیز در کنار دارد.
دوم اینکه سالهاست در تریبونهای رسمی گفته میشود که در آمریکا لابیهای قدرت انتخاب میکنند و رییس جمهوری منتخب مستقیم مردم نیست و او را مجمع گزینندگان یا کالج الکتورال انتخاب میکنند و اساسا مردم آمریکا آدمهایی دور از سیاست و سرگرم زندگی معمولیاند.
در این انتخابات اما مردم ایران دیدند که بیش از ۱۴۵ میلیون آمریکایی به صورت حضوری یا پستی و با چه شوری در انتخابات شرکت کردند. ۷۱ میلیون نفر به ترامپ و ۷۵ میلیون آمریکایی به بایدن رأی دادند. درست است که رییس جمهوری جدید هم بر پایۀ آرای الکتورال انتخاب شده اما بر اساس رأی مستقیم هم رییس جمهوری با پشتوانۀ ۷۵ میلیون رأی است. اصول گرایی ایرانی دوست دارد به صورت کلی تحلیل کند ولی انتخابات احیر را باید با جزییات تحلیل کرد زیرا آنچه در جامعۀ آمریکا به انتخاب بایدن انجامید یک جنبش اجتماعی بود.
سوم این که دوست داشتند به جای بحث دموکراسی در داخل و دیپلماسی در خارج مفاهیمی دیگر را مطرح کنند. پیروزی بایدن اما بار دیگر دو مفهوم دموکراسی و دیپلماسی را به گفتوگوها بازگردانده خاصه این که مردم دریافتهاند اینها مفاهیمی انتزاعی نیست و به معیشت و اقتصاد ترجمه میشود.
اصول گرایی ایرانی از یک طرف بر روحانی خرده میگیرد که چرا به دنبال تعامل است و از جانب دیگر به افزایش قیمت دلار انتقاد میکنند. حال آن که داستان روشن است. با دیپلماسی باید بتوانیم نفت بفروشیم و دلار نفتی را در بازار تزریق کنیم. بدون پول نفت و مراودات بانکی و با شعار که ۴۰ میلیارد دلار پول بلوکه شده آزاد نمیشود!
وجه چهارم ناخرسندی این است که با مشارکت ۷۰ درصدی در انتخابات آمریکا ممکن است راهبرد انتخابات امن در ایران ولو با مشارکت ۳۰ تا ۴۰ درصدی هم تغییر کند و نیاز به مشارکت گسترده باشد که مستلزم حضور اصلاحطلبان و اعتدالگرایان است. هر چند اصلاحطلبان اعلام کردهاند با نامزد اصلی به میدان میآیند و ائتلاف نخواهند کرد.
به یاد آوریم که پس از کاهش فاحش نرخ مشارکت در انتخابات دوم اسفند ۱۳۹۸ گفته میشد مشارکت ۴۰ درصدی هم با نُرمهای جهانی سازگار است. این در حالی بود که در کلانشهرهایی چون تهران صحبت از ۲۰ درصد بود نه ۴۰ درصد.
اگر نرخ مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ نیز همان ۴۰ درصد باشد بیتردید با مشارکت ۷۰ درصدی در آمریکا مقایسه خواهد شد و اگر قرار بر مشارکت بالا باشد نیز به صرف رقابت درونگروهی اصولگرایان، اتفاق نمیافتد و این دغدغه از نتایج انتخابات آمریکاست.
پنجمین موردی که میتوان یادآور شد این است که در این سالها همواره گفته شده انتخابات آمریکا را لابیهای اسراییل هدایت میکنند.
نه نفوذ یهودیان قابل انکار است و نه روابط نزدیک دموکراتها با آنان. ولی کیست که نداند ترجیح و انتخاب بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل دونالد ترامپ بود و ادعای پیش گفته را با قاطعیت قبل نمیتوان تکرار کرد.
نکتۀ ششم این که نگاه سنتی به دو گانه «خیر و شر» نیاز دارد و قرار دادن ترامپ در موضع شر و اهریمن بسیار آسانتر بود تا این که بخواهند جو بایدن را در این جایگاه بنشانند. البته به یاد داریم که پس از برجام مخالفان این توافق تصاویری از اوباما را بر دیوارهای شهر آویزان کردند با این شعار: «شمر زمان خود را بشناس!» اما چندان جا نیفتاد.
آن قدر که ترامپ قابلیت اهریمنسازی داشت و به واقع نیز از یک هوش اهریمنی و شیطانی برخوردار است بایدن این ویژگی را برای مخالفان برجام ندارد. به عبارت دیگر آن قدر که ترامپ را میشد به عنوان شمر زمانه معرفی کرد بایدن را نمیتوان. (کاری به هست و نیستِ آن ندارم. صحبت از عریانی و عیانی است).
هفتمین دلیلی که میتوان برشمرد این است که این همه نگاه به خارج و باور به تأثیر سیاستهای آمریکا بر اقتصاد ایران نزد لایههایی از جامعۀ ایران تجانسی با تأکید بر کفایت نگاه به داخل ندارد. بخشی از انرژی اصولگرایان پس از این باید صرف افشای جنبه های اغراق در این گزاره شود.
این سیاهه را میتوان با اشاره به انبوه آرای پُستی به عنوان نکتۀ هشتم ادامه داد زیرا ارسال رأی از طریق پُست از اعتماد به ساز و کارها حکایت میکند. حال آن که سال ها تبلیغ شده مردم آمریکا دیگر به این سیستم اعتماد ندارند. چه اعتمادی بالاتر از این که رأی خود را بینگرانی از قطعیت خواندن آن بفرستی؟
سرانجام و در مقام نهمین مورد این که بارها گفته میشد که ظهور و بروز چهره ای چون باراک اوباما نه یک قاعده که یک استثنا بود در نظام سیاسی آمریکا و تکرار نخواهد شد ولی حالا بایدن در قامت اوبامای سفید به کاخ سفید راه یافته و این انگاره نیز باطل یا کمرنگ شده است.
دهمین دلیلی که می توان ذکر کرد این است که روی کار آمدن بایدن ادبیات کهنه در مواجهه با تحولات بین المللی را بیش از پیش غیر جذاب کرده و حرف های تکراری برای افکار عمومی جاذبه ندارد.
منبع:عصرایران