مسعود مهرابی میگفت: میگویند سینمای ایران مرده است. سینمایی که در تاریخ این سرزمین ریشههای ستبر و عمیق و دیرین دارد، هرگز نمیمیرد.
و حالا او از دنیا رفته است با کلی اطلاعات از تاریخ سینمای ایران که شاید برخی از آنها را فرصت نکرد تا منتشر کند.
مهرابی در پنجمین شب از برنامه شبهای سینمای ایران در شیراز که خسرو دهقان، او را همراهی می کرد در پاسخ به درخواست این منتقد در خصوص نوشتن تاریخ سینمای پس از انقلاب گفته بود: چنین چیزی در حال حاضر میسر نیست چون تاریخ را نباید در دورهی خودش نوشت. در این حالت آدم گاه دچار سانسور می شود چون آدمهای سینمای پس از انقلاب اکثرا در قید حیات هستند کسی که میخواهد تاریخ حقیقی و واقعی بنویسد باید اجازه بدهد تا زمانی بگذرد تاریخ را باید از زیر خاکستر بیرون آورد به همین خاطر است که کتابهای تاریخی اکثرا اشتباه هستند.
ایسنا در سال ۸۴ گفتگوی مبسوطی به بهانه بیست و سومین سالروز مجله فیلم با او داشت که حالا به مناسبت درگذشت این صاحب نظر باز نشر می شود.
/سالهای آغازین وشیرجه درحوض آب/
مسعود مهرابی: بیست و اندی سال پیش که نخستین شماره ماهنامه فیلم با نام «سینما در ویدئو» منتشر شد، واقعاً سینمایی در کار نبود. در تهران و شهرستانها، از تعداد سالنهای سینما کاسته شده بود که آنها هم بعضاً یکی بعد از دیگری داشت تبدیل به انبار و پاساژ میشد. در بعضی از این سالنها هم فیلمهایی به اصطلاح انقلابی ـ از سینمای شوروی سابق و سایر کشورهای بلوک شرق ـ نشان میدادند. بنابراین وقتی تصمیم گرفتیم مجلة سینمایی منتشر کنیم، دورخیزمان برای شیرجه در حوض آب بود، نه دریا!
در ان سال ها بخش عمدهای از فیلمسازان و دستاندرکاران قدیمی سینما یا نبودند یا بلاتکلیف بودند. ما هم چندان در جریان سیاستهای رسمی نبودیم که بدانیم دولت تصمیم دارد پخش نوارهای ویدئویی را ممنوع کند یا به سینما و فیلمسازی رونق بدهد. ما فقط به بالا بردن سطح دانش سینمایی مخاطبان در آن شرایط فکر میکردیم و البته به پشتکار خودمان هم اعتماد داشتیم. مجله فیلم در زمانهای شکل گرفت که برخلاف سینما، ویدئو رونق بسیار داشت. مردم فیلمها را از طریق ویدئو تماشا میکردند. فیلمها هم اغلب محصولات خارجی مثل راکی، اولین خون، هفت دلاور، لورنس عربستان و… از این قبیل بود. و البته برخی فیلمهای عامهپسند ایرانی قبل از انقلاب.
/نخستین شماره با نام«سینما درویدئو»/
به خاطر همان رونق مورد اشاره، نام شمارههای اول و دوم مجله «سینما در ویدئو» بود و بیشتر مطالبش هم پرداختن به فیلمهای مطرح از کارگردانهای صاحبنام که در شبکههای ویدئویی فیلم داشتند. سعی میکردیم در آن بازار آشفته انواع فیلمهای ویدئویی، مردم را به طرف انتخاب و دیدن فیلمهای خوب و باارزش بکشانیم. چند ماه بعد ـ بعد از انتشار شماره دوم ـ فیلمهای ویدئویی و حتی داشتن دستگاه ویدئو ممنوع اعلام شد. مجله هم نگاهش متوجه اکران سینماها شد که تازه داشت سروسامانی میگرفت. سومین شمارة مجله با عنوان « فیلم» منتشر شد که همزمان بود با نخستین دوره جشنواره فیلم فجر،ما هم ضمن پرداختن به آن، به طور مفصل بخشها و فیلمهایش را بررسی و نقد کردیم.
/تغییرتصور رایج نسبت به نشریات سینمایی/
کارمان بسیار دشوار بود، اول از همه سعی کردیم نگاه و تصِور رایج نسبت به «نشریه سینمایی» را عوض کنیم. میدانید که پیش از انقلاب دو نوع نشریه سینمایی داشتیم. یکی از نوع نخبهگرا و خاص روشنفکران که تیراژشان بسیار اندک بود و دیگری که ناشرانشان از آنسوی بام افتاده بودند و مطالبشان سطحی و بهقول مطبوعاتیهای امروز «زرد» بود، چیزی که بیشتر به ذهن عامه مردم میآمد همین نوع دوم بود که ابتذال را به یاد میآورد. ما از نخستین شمارهها برخلاف این دو نوع نگاه عمل کردیم. حتی در سرمقاله شماره چهارم نوشتیم: «اگر کارمان دوام داشته باشد، هدفمان این است: انتشار نشریهای که آندسته از سینماروهایی که از مطالعه هم رویگردان نیستند، بهرهای از آن بگیرند و دوستداران جدی سینما نیز، آن را پیشپاافتاده و مبتذل ندانند.» خُب، میبینید که تا امروز به قولمان وفا کردهایم، منصفانه قضاوت شود، همین نگاه تازه، توأم با وقار و متانت ماهنامه فیلم بود که راه را بر نشریههای سینمایی بعدی هموار کرد.
در مجله فیلم، سینما را از نگاه کارگردان و خالق فیلم به خوانندگانمان شناساندیم. در خبرها اول اسم کارگردان و نویسنده فیلمنامه را مینوشتیم (و مینویسیم)، و بعد میرسیدیم به مدیر فیلمبرداری ،تدوین و… دست آخر بازیگران. برخلاف جریان گذشته شنا کردیم، یعنی درست برعکس قبل از انقلاب که هر فیلمی بهخاطر بازیگر اول و دومش اهمیت داشت. بعد فکر کردیم که سیل جوانان مشتاقی که به تولید فیلمهای کوتاه با دوربینهای هشت میلیمتریشان پرداختهاند هم باید مانند فیلمسازان حرفهای صاحب صفحهای باشند؛ باید هوای تازهای به سینمای ایران بدمد. بنابراین همانطور که حرفهایهای سینما صاحب صفحه رویدادها بودند، جوانها هم برای خودشان چند صفحه داشتند و خبرهای فیلمهایشان به چاپ میرسید.
/حضور منتقدان و نویسندگان جوان/
این مورد با صفحه نقد خوانندگان اتفاق افتاد، همزمان با چاپ نقدهای منتقدان صاحبنام، شروع کردیم به چاپ نقدهایی به قلم خوانندگان جوانمان. بعد از مدتی همانطور که پارهای از فیلمسازان جوان از بین همانهایی که خبر فیلمهای کوتاهشان به چاپ میرسید وارد سینمای حرفهای شدند، از میان منتقدان جوانی هم که برای صفحه نقد خوانندگان مینوشتند تعدادی دعوت به کار شدند و کمکم با تلاش و کوشش تبدیل به نویسندگان و منتقدان حرفهای شدند. تا جایی که حالا تعداد از آنها خودشان مجله منتشر میکنند یا در دیگر نشریهها مسئولیتی به عهده دارند.
/سینما ، سینماست/
تغییرات بنیادی در این سال ها نداشتیم ، چون سینما، سینماست و نقد فیلم، نقد. ما تا اندازه زیادی تابع تولیدات سینمای ایران هستیم. وقتی تعداد فیلمهای خوبِ تولید شده در یک سال افزایش پیدا کند، کارمان رونق بیشتری پیدا میکند و هنگامی که فیلمهای سطحی و کمارزش فزونی میگیرد، دستوبالمان بسته میشود و مجبور میشویم حجم بیشتری از صفحهها را به مطالب تئوریک و آموزشی اختصاص بدهیم که به هر حال مخاطبش کمتر است. نقطه طلایی کار ما زمانیست که فیلمهای خوب و هنری با استقبال مردم روبهرو میشود و همانها دنبال آن هستند که درباره این فیلمها و سازندگانش بیشتر بدانند.
/بهترین شماره مجله فیلم/
این سؤال را باید از خوانندگان مجله پرسید، اما به نظرم شمارههای خوب و خواندنی زیاد داشتهایم. از شماره صد که تیراژش ۶۰ هزار نسخه بود خیلی خوب استقبال شد. زود نایاب شد و هنوز هم خیلیها دنبال پیدا کردنش هستند. شمارهای که به مناسبت صدسالگی سینمای ایران منتشر شد (شمارة ۲۵۸)، شماره بیست سالی مجله فیلم (۲۹۰) و همه شمارههای نوروز و ویژهنامههای جشنواره فیلم فجر از بهترینها هستند.
/خاطرهای تلخ در عین شیرینی /
خاطرات زیادی هست .بیشتر از تعداد شمارههای مجله که این ماه سیصدوسیوپنجمین شمارهاش منتشر شد. توامان آنها، یعنی هم تلخترین و شیرینتریناش برای من، شماره ۶۲ (ویژه نوروز ۱۳۶۷) است که بهرغم موشکباران تهران و بهرغم نیمه تعطیل شدن شهر و منتشر نشدن اغلب نشریهها، بهموقع منتشر شد و … .
/مصائب یک نشریه سینمایی/
معضلات بسیاری از سر گذراندهایم. به جرأت میتوانم بگویم که هیچ نشریه سینمایی در ایران و جهان، با آنها روبهرو نبوده است؛ از کمبود و نبود کاغذ متن و جلد و فیلم و زینک گرفته تا کجفهمیها و خودبینیهایی که از عمدهترین آنهاست. طبیعیست که سینما مانند همه هنرها، عرصه سلیقههاست. از اینرو، اغلب کارگردانهای سینمای ما با تولید هر فیلمشان فکر میکنند بهترین و مهمترین فیلم تاریخ سینما را ساختهاند. بنابراین انتظارشان از مطبوعات، بهخصوص مطبوعات سینمایی خیلی بالاست و وای به روزی که به خاطر فیلم ضعیفشان نسبت به آنها کمتوجهی یا نقد ملایمی چاپ شود. از نگاه و زبان آنها، منتقدان و نویسندگان سینمایی تبدیل میشوند به مشتی آدم هنرنشناس و فیلمساز ناکام و ورشکسته و اگر فیلمشان مضمونی انقلابی داشته باشد، احتمالاً چه برچسبهای که به منتقدان نمیزنند. خوب است که امروز نشریات متنوعی با دیدگاههای گوناگون منتشر میشود؛ در واقع برای هر نوع سلیقه و دیدگاه یک نشریه هست که هر کدامشان میتواند مبشر فیلمسازان متفاوتی باشد، اما بسیاری از فیلمسازان ما تمامیتخواه هستند . متأسفانه جامعه سینمایی ما تحمل نقد ـ حتی از نوع سازنده و منصفانهاش ـ را ندارد. هنوز هم نگاه به سینما ـ در وجه کلان ـ نگاهی فرهنگی و هنری نیست. هر کسی از ظن خود یار یا دشمن آن میشود. چنین نگاهی البته در زمینههای دیگر هم هست. ولی به نظر میرسد، هنوز هم دیواری کوتاهتر از دیوار سینما وجود ندارد. /نگاه به پشت سر/ …
و امروز که به پشت سر خود نگاه میکنید… تقریباً ربع قرن از روزی که گرد آمدیم تا نخستین شماره را منتشر کنیم گذشته است. اما هنوز با همان شور و شوق گذشته هر ماه شماره تازهای منتشر میکنیم. هنوز هم پشت همان میزهای سالهای گذشته نشستهایم، چهرههایمان تغییر کرده اما حس و عشقمان نه. امروز که به پشت سر خود نگاه میکنیم میبینیم که مجله فیلم نقش قابلتوجهی در رسیدن به هدفش که همان ارتقای سطح دانش سینمایی علاقهمندان به این هنر است، داشته، دو نسل از نویسندگان خوب سینمایی را در دامانش پرورش داده، نقش مهمی در تعریف تازهای از «مجله» به صورت عام در بعداز انقلاب اسلامی داشته، در حد توانش از سینمای بومی و نوین ایران حمایت کرده و کارهای بسیاری که هر کدام برای خودش قصهایست.
اما مسعود مهرابی در سخنرانی که در شیراز انجام داده بود، در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چگونه در فضایی که بسیاری از مطبوعات به یکباره تعطیل شدند ، توانسته مجله فیلم را بدون مشکل منتشر کند،گفته بود: جواب سادهای دارد. هر چند سینما و سیاست هر دو با “س” شروع میشود اما دو مقولهی متفاوت است کار ما نقد کردن است و کار سیاسی نمیکنیم. حتی فیلمهای سیاسی هم چون منتقد از دیدگاه دیگری کار را نقد میکند مطلب با اشکال مواجه نمیشود. در این مملکت اگر هر کسی کار خود را انجام دهد و هر چیزی سرجای خودش باشد خیلی مسایل به ما تحمیل نمیشود. ما یک نشریهی سینمایی هستیم و نمیخواهیم در زیر بیرق کسانی سینه بزنیم که خودشان معتقد به آن الم و بیرق نیستند.
و اما در چهارمین دوره جایزه کتاب سال سینمای ایران در سال ۹۳ از مسعود مهرابی در خانه سینما تقدیر شد.
مسعود مهرابی پس از دریافت لوح تقدیر و قلم زرین از مدیرعامل خانه سینما با تشکر از توجه داوران به آثارش گفته بود: بدیهی است که نه تقدیری از من که تقدیری از آنهایی است که در زمینه سینمای ایران تحقیق وپژوهش کردهاند و آثاری را تالیف کردهاند. همچنین آنهایی که پیش از این چنین کردند و هم طبعا مشوقی است برای آنهایی که در زندگی پیشرو در این زمینه دست به پژوهش و تالیف خواهند زد. شایسته است یاد کنم از کسانی که پیش از من در این راه گام برداشتند و اگر کار و کوشش و آثارشان نبود تاریخ سینمای ایران گمشده بسیار داشت. فرخ غفاری که اولین چراغ این مسیر تاریک و باریک را با بنیان گذاری کانون فیلم و آرشیو فیلم ایران روشن کرد. محقق و مورخ پرکار و سختکوش و خستگیناپذیر جمال امید که با آثارش سهم بزرگ و ارزندهای دارد و محمد تهامی نژاد که پژوهشهایش در زمینه تاریخ ایران به ویژه سینمای مستند بسیار راهگشاه بوده و هست. همچنین حمید شجاعی که با انتشار اولین فرهنگ سینمای ایران نشانیهای مهم برای پیگیری در اختیار نسل بعد قرار داد.
و حالا مسعود مهرابی از دنیا رفته است و هر کدام از کتاب هایش را که باز می کنی بخشی از تاریخ سینمای ایران در آن نهفته است، و او در بخش پایانی مقدمه کتاب تاریخ سینمای ایران که بیش از یازده بار تجدید چاب شده است، نوشته است:” می گویند سینمای ایران مرده است،سینمایی که در تاریخ این سرزمین ریشه های ستبر و عمیق و دیرین دارد،هرگز نمی میرد.”
مسعود مهرابی در سن ۶۶ سالگی ۱۰ شهریور ماه به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت.
منبع: ایسنا