گروه: یادداشت
تاریخ: 12:29 :: 2020/06/20
نقش زنان در گفتمان قومیت‌ها برای صلح و انسجام ملی

در شرایط یک جهان بحرانی، صلح و آرامش اجتماعی مهم‌ترین امتیازاتی هستند که یک جامعه می‌تواند از آن‌ها برخوردار باشد. در این امر شکی نیست؛ اما این موقعیت چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً با به تصویب رساندن قوانین و تحمیل آن‌ها و گروهی از مجازات‌ها در جامعه‌ای که ظرفیتی برایشان وجود ندارد، به […]

در شرایط یک جهان بحرانی، صلح و آرامش اجتماعی مهم‌ترین امتیازاتی هستند که یک جامعه می‌تواند از آن‌ها برخوردار باشد. در این امر شکی نیست؛ اما این موقعیت چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً با به تصویب رساندن قوانین و تحمیل آن‌ها و گروهی از مجازات‌ها در جامعه‌ای که ظرفیتی برایشان وجود ندارد، به واقعیت تبدیل کرد. برای صلح اجتماعی در شرایط مدرن (و ما از شرایط باستانی و غیرشهری و پیش صنعتی که دستکم در کشور ایران تا حد زیادی از آن‌ها عبور کرده‌ایم صحبت نمی‌کنیم) نیاز به آزادی و دموکراسی، آن‌ها نه فقط دموکراسی سیاسی، بلکه برابری و عدالت اجتماعی و احساس امنیت و تأمین نیازهای اولیه همه انسان‌ها داریم. افزون بر این باید توجه داشت که تربیت شهروندان، پیش از آنکه در مدرسه آغاز شود و بعدها در پی ورود آن‌ها به نهادهای آموزشی، ادامه یابد، همواره از دو جریان موازی دیگر نیز تأثیر مثبت یا منفی می‌گیرد: نخست خانواده و دوستان و آشنایان یک فرد یا گروه و دوم کل یک جامعه. پس نباید شک داشت که اگر ما در جامعه‌ای چه آسیب‌های مهم خانوادگی و چه آسیب‌های گروهی اجتماعی خاصی داشته باشیم و چه همین‌طور آسیب‌های اجتماعی مهم، این آسیب‌ها به دیگران نیز سرایت خواهند کرد.

بحثی که در اینجا موضوع صحبت ما است به‌طور خاص به تربیت خانوادگی و تمرکز آن بر زن خانواده، یا همسر و مادر متمرکز می‌شود. هراندازه این کنشگر از امنیت، آزادی، احترام و سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی بیشتری برخوردار باشد می‌توان امیدوار بود که بتواند در تربیت فرزندان خود از آن‌ها استفاده و کنشگران بهتری به جامعه تحویل دهد. بحث بر سر آن نیست که پدر خانواده مؤثر نیست، اما با توجه به سطح اشتغال بسیار پایین زنان در جامعه ما و مردسالار بودن آن، زنان باید مهم‌ترین نقش را در سلول خانوادگی داشته باشند تا زمانی که با بالا رفتن مشارکت اجتماعی زنان توزیع مسئولیت‌ها در خانه نیز به‌سوی برابری برود.

اما برای آنکه زنان بتوانند از هویت، امنیت و شخصیت و سرمایه فرهنگی بالایی برخوردار باشند، در جامعه‌ای که گفتیم بنا بر تعریف یک جامعه پدرسالار و زن‌ستیز است هم به دخالت قانونی برای حمایت از آن‌ها و هم به آگاهی مردم نسبت به این موضوع نیاز هست؛ بنابراین بیاییم بحث خود را از موضوعی پر مناقشه آغاز کنیم: که در کشور ما در چند سال اخیر بر سر زبان مادری به راه افتاده است؛ و حتی یکی از گروه‌ها و نشریات راست افراطی و شووینیستی از تیتر جالب‌توجهی هم در این رابطه استفاده کرده و نوشته است: «زبان مادری یا سرزمین پدری؟». این دقیقاً اشاره‌ای است به یک سنت فاشیستی مردسالار و زن‌ستیز که اهمیت را به «خون» و دفاع از «سرزمین پدری» می‌داد و در آلمان هیتلری به شعار «خون و خاک» (Blut und Boden) شناخته می‌شد. ما سال‌ها است در کشور خود نیز با در تضاد قرار دادن تصنعی این دو روبرو هستیم؛ یعنی به‌نوعی اولویت دادن به مفهوم سرزمین (گویی چیزی ذاتی در خاک وجود دارد) به نسبت انسان‌ها که زنان و مردان این سرزمین هستند. زبان‌های محلی که در اغلب موارد زبان مادری نیز هست (در اکثریت قریب به‌اتفاق استان‌های قومی ما، افراد به‌صورت درون زبانی، یعنی با هم‌زبان خود ازدواج می‌کنند) موردحمله قرار می‌گیرد اما به بهانه دفاع از «زبان فارسی» و دفاع از «میهن» و «وطن». این‌ها اصطلاحاتی است که گروه‌های فاشیست و ضد صلح و آرامش در سال‌های اخیر برای خودساخته‌اند تا حقوق گستره بزرگی از مردم این کشور را که هزاران سال است از آن برخوردار بوده‌اند و اصل پانزده قانون اساسی هم به رسمیت شناخته است، از آن‌ها بگیرند.

به همین دلیل است که به نظر ما یورش‌هایی که علیه زبان مادری انجام می‌گیرد، یورش‌هایی هستند علیه هویت‌های محلی و درنهایت علیه زنان به‌مثابه پایه‌های اساسی صلح و آرامش در کشور ما؛ و نباید اشتباه کنیم و این «ملی‌گرایی شووینیستی» و «فاشیستی» متأخر را با ملی‌گرایی‌های دیگری که مثلاً در زمان رضاشاه وجود داشت و تقلیدی از فرانسه بود و یا در دوره نهضت نفت دکتر مصدق برای ساختن یک ملت دموکراتیک مطرح می‌شدند، یکی کنیم. این تبلیغات در حقیقت هسته‌ای کاملاً زن‌ستیزانه دارند. البته خوشبختانه در کشور ما برخلاف برخی از کشورهای منطقه که دارای پیشینه طولانی دولت نیستند و بیشتر ترکیبی قبیله‌ای به شمار می‌آیند که استعمارگران غربی در بعد از جنگ جهانی دوم برای جایگزینی خود ایجاد کردند که شاید در برخی از پهنه‌ها کارایی داشتند اما در این سرزمین یا به نتیجه نمی‌رسند و یا امکان هرگونه صلح پایدار را از میان می‌برند و این مادران هستند که باید در مقام مادری و با حفظ زبان خود که بزرگ‌ترین هسته مقاومت هویتی است، بدون آنکه تلاش کنند یا اصولاً لازم باشد آن را در تضاد با زبان میانجی و ملی همه ما یعنی فارسی قرار بدهند، از صلح اجتماعی دفاع نمایند.

در ایران همان‌طور که بارها گفته‌ایم امکان بروز تنش‌های بزرگ قومی به دلایل مختلف بسیار بعید است؛ اما به هدر رفتن انرژی و ایجاد تضاد و دشمنی میان قومیت‌ها و زبان‌ها برای عقب نگه‌داشتن کشور ممکن است و سال‌هاست که پان‌ایرانیسم‌ها و طرفداران «ایران بزرگ» ازیک‌طرف و پان‌های قومی از طرف دیگر، کاری جز این نمی‌کنند و این در حالی است که زنان به‌مثابه قدرتی که به دلیل مادر بودن و نقشی که در تربیت فرزندان دارند، می‌توانند به‌شدت در برابر این گرایش‌ها ایستادگی کنند.

دشمنی با نقش زنان و زن‌ستیزی بر اساس رویکردهای فاشیستی انجام می‌گیرد که نقشی برای زن جز اطاعت از مرد نمی‌شناسند؛ بنابراین همان‌طور که گفتیم شعار «زبان مادری یا سرزمین پدری؟» بسیار شعار گویایی است که رویکرد فاشیستی را به بهترین شکل نشان می‌دهد؛ اما پرسش این است که چگونه در کشوری که در قانون اساسی آن حق تدریس زبان مادری آمده، این قانون یا هنوز اجرانشده و یا به‌صورت بسیار محدودی اجراشده است. من در این زمینه دو دلیل می‌بینم. یکی نبود اراده سیاسی واقعی که این امری است مربوط به فرایند بالا به پایین جامعه، دولت و حاکمیت. ولی دلیل دیگری هم می‌بینم و آن این است که در بسیاری از موارد به‌خصوص زنان تحصیل‌کرده نسل‌های جدید در استان‌ها و یا با والدینی که زبان دیگری وجود دارد، گاه دیده می‌شوند که نسبت به اهمیت زبان مادری‌شان واقف نیستند و تصور می‌کنند اگر کودکان خود را در صرفاً زبان فارسی بزرگ کنند به آن‌ها شانس بیشتری می‌دهند. درحالی‌که درست عکس این است. زبان فارسی‌زبان ملی و رسمی کشور است که همه باید آن را بدانند و در سطح لازم بر آن تسلط داشته باشند، اما ما درعین‌حال باید شانس خود را برای دو گروه دیگر از زبان‌ها به حداکثر برسانیم یکی زبان محلی یا مادری است (اگر فارسی نباشد) و دیگری زبان‌های بین‌المللی که روابط و مبادلات علمی و فرهنگی بیشترین رواج را در آن‌ها دارد. بدین گونه و از خلال یک نظام تربیتی درست است که می‌توان امیدوار بود که فرزندان ما بیشترین شانس را داشته باشند و نه از طریق تقلیل شانس‌های افزایش سرمایه فرهنگی آن‌ها. سفسطه‌هایی هم در این زمینه می‌شود و برای مثال گفته می‌شود: طرفداران زبان مادری معتقدند باید «به زبان مادری در مدارس تدریس شود» درحالی‌که اصل پانزده می‌گوید: «زبان مادری در مدارس تدریس شود»؛ و طرفداران زبان مادری نیز چیزی جز آن نمی‌خواهند که زبان مادری به شیوه درست و علمی در مدارس تدریس شود تا فرهنگ‌های قدرتمند و عمیقی که با این زبان‌ها همراه هستند باقی بمانند؛ و البته روشن است که این‌گونه سفسطه‌ها کاملاً آگاهانه هستند. ما هرگز از بحث پیش‌پاافتاده و بی‌پایه‌ای مثل تدریس به زبان مادری در مدارس کشور که امکان‌پذیر نیست دفاع نمی‌کنیم؛ و همین امر وظیفه مادران و زنان را مشکل می‌کند زیرا آن‌ها به‌نوعی هم باید از زبان محلی خود حمایت کنند و هم از زبان ملی؛ و باز تکرار می‌کنم هر بار من می‌گویم زبان در نظر داشته باشیم که این مترادف با هویت است؛ و بدون داشتن یک هویت محلی، کسی نمی‌تواند هویت ملی داشته باشد و بدون هویت ملی، داشتن هویت جهانی و حضور مؤثر در دنیای امروز، بی‌معنا است.

جریان زن‌ستیز در کشور ما ریشه در گروهی از سنت‌های عقب‌مانده دارد که باید دور ریخته شوند: همه سنت‌ها به‌صرف ِ «سنت» بودن نه قابل دفاع هستند و نه ارزش نگه‌داشتن دارند؛ اما نکته در این نیست، نکته در آن است که فاشیست‌های وطنی ما به بهانه مدرنیته به جنگ زبان‌های محلی و درنهایت به جنگ زنان می‌روند. با از دست رفتن هویت‌های محلی نقش زن در خانواده به‌شدت کم‌رنگ می‌شود، زیرا مادر است که باید هویت اولیه کودک را به او منتقل کند و چون نه هویت خود، بلکه هویت یک «دیگری» را در اولویت به هویت اولیه او قرار می‌دهد، کودک هم با آن دیگری که باید برای او در طول تربیت به «خود» تبدیل شود یعنی به فرهنگ ملی‌اش، بیگانه می‌کند و هم با هویت خودش بیگانه می‌کند. کودک هویت زادگاهش را به‌صورت ناقص دریافت می‌کند و همیشه در زندگی عقب خواهد بود.

ازلحاظ سیاسی نه فقط در ایران بلکه تقریباً در همه جهان امروز، پوپولیسم‌های راست نو لیبرالی، سردمدار این جریان هستند و گمانشان این است که با این جریان می‌توانند به‌نوعی مدرنیته در خط راست افراطی آمریکا برسند درحالی‌که زن‌ستیزی در جامعه، حتی اگر با یک جامعه بسیار پیشرفته سروکار داشته باشیم، نتیجه‌ای جز خشونت و جنگ‌طلبی و آزاد گذاشتن غریزه مرگ در برابر غریزه زندگی نیست.

مواردی که در اینجا می‌گویم یعنی شکل‌گیری یک پوپولیسم راست نو لیبرال ِ زن‌ستیز که بزرگ‌ترین دشمن صلح جهانی است، خاص ایران نیست. این پدیده‌ای است که حال حاضر در سطح جهان در حال روی دادن است و ما خوشبختانه از آن هنوز اندکی مصون مانده‌ایم. دلیل مصونیت ما هم آن بوده که ایران از سه هزار سال پیش تا امروز یک نظام چند هویتی، چندزبانه و چند فرهنگی داشته درحالی‌که برای کشورهای توسعه‌یافته اروپایی به‌ویژه پس از شکل‌گیری دولت‌های ملی در قرون هفدهم تا نوزدهم نمی‌توان چنین چیزی را گفت. در طول این قرون هر کاری انجام شد تا پاک‌سازی قومی تحقق یابد. ولی درنهایت از نیمه قرن بیستم امواج گسترده مهاجران کل جهان به‌سوی آن‌ها سرازیر شدند؛ امروز نیز همه این کشورها با معضلی به نام موقعیت‌های تکثر فرهنگی – نژادی روبرو هستند که نمی‌توانند آن را به‌خوبی اداره کنند: بدترین موقعیت را نیز در آمریکا می‌بینیم که کعبه آمال نو لیبرال‌هایمان است. در آمریکا تا چند سال دیگر (حدوداً ۲۰۲۴) سفیدپوستان تبدیل به اقلیت خواهند شد؛ یعنی مجموع جمعیت سیاه‌پوست و آسیایی و اسپنیک بیشتر از جمعیت سفیدپوست خواهد شد. برای امریکا این‌یک امر جدید است و نمی‌دانند که دقیقاً چه‌کار باید بکنند و سیستم به‌هم‌ریخته است؛ اما معادل این جریان برای ما تکثر فرهنگی است که اصلاً امر جدیدی نیست، ایران هزار سال پیش هم همین‌طور بوده؛ تکثر فرهنگی تقریباً همیشه در فرهنگ ایرانی وجود داشته است. به همین جهت ما مصونیت‌هایی داریم که آن‌ها ندارند؛ آن‌ها نمی‌دانند که در یک سیستم ملی چگونه با ده، بیست یا پنجاه زبان (مثل ایران) سروکار داشته باشند.‌ در یک سیستمی که یک یا چند زبان میانجی وجود دارد. ما این را داشته‌ایم و داریم و مشکلی هم برایمان به وجود نیاورده است و بیشتر از ما این تجربه را کشور هندوستان داشته و این کار را کرده است. پس در این زمینه ما تااندازه‌ای مصون بوده‌ایم، ولی این موج به ایران هم رسیده است و ما نامش را گذاشته‌ام: «ترامپیسم ایرانی» و در موردش هم نوشته‌ایم. ترامپیسم ایرانی که مسئول اصلی جریانات فساد و اشرافی گری و نابسامانی‌هایی است که در ایران دارد می‌گذرد و تنشی است که ما در ایران داریم؛ یعنی نئو لیبرالیسم اقتصادی و فساد ازیک‌طرف و از طرف دیگر یک نوع اقتدارگرایی سیاسی که باهم ترکیب‌شده‌اند. ترامپیسم در امریکا دقیقاً همین است؛ این جریان در کشوری که دویست سال سابقه دموکراسی دارد، چه کرد؟ ازیک‌طرف یک اقتدارگرایی وحشتناک، قانون‌شکنی، زورگویی و غیره و از طرف دیگر کنار کشیدن دولت از همه‌چیز و واگذار کردن همه‌چیز به بخش خصوصی؛ مدارس، بهداشت و غیره طبیعتاً یک معجون خطرناکی ایجاد کرد که ما هم در حال حاضر به‌سرعت به سویش می‌رویم.

اینجاست که باید از نقش دوگانه زنان صحبت کرد: بحث ما ابتدا درباره هویت بود و در حقیقت می‌خواستیم نشان دهیم که هم هویت و هم صلح هر دو پدیده‌های زنانه هستند. زنانه بودن در اینجا درواقع به جنسیت زنان برنمی‌گردد، بلکه به موقعیت متفاوت زنان در سیستم اجتماعی ‌، نسبت به مردان برمی‌گردد؛ و این چیزی است که در جوامع سنتی و در جوامعی که کمتر توسعه پیداکرده‌اند، بیشتر می‌بینیم. زنان در موقعیتی هستند که بیشتر درگیر خانواده خویش‌اند، امروز در خانواده‌های ایرانی زنان هستند که باید به‌نوعی مسئولیت اداره و مدیریت خانواده را بر عهده بگیرند. زنان هستند که با مسأله کمبودها بیشتر از هرکسی سروکار دارند و باید کاری کنند که چرخ خانه بگردد، نه فقط ازنظر کاری که مرد در بیرون خانه انجام می‌دهد و زنان هستند که آموزش اولیه را به کودکان می‌دهند. مسئولیت شکل‌گیری شخصیت بچه‌ها را بر عهده دارند و بخصوص در اقوام، چون در آنجا مسأله زبان مادری هم مطرح می‌شود. اگر با اقوام از نزدیک صحبت کرده باشید، درک می‌کنید که خواستی که آن‌ها دارند واقعاً یک خواست انسانی است. چطور می‌شود یک کودک را از اینکه بتواند با والدین خودش صحبت کند محروم کرد. برای کسانی که فارس زبان هستند این قابل‌درک نیست، چون ما در این زبان به دنیا آمده‌ایم و همیشه با این زبان از ابتدا بزرگ شدیم، ما در ایران ۵۰ زبان و بیش از ۴۰۰ گویش داریم و کسی که در زبان رسمی به دنیا نیامده باشد برایش یادگیری زبان میانجی هرچقدر هم مهم باشد و درست هم هست که مهم است، ولی برای او یک‌زبان دوم است. هرگز این جایگزین زبان مادری نمی‌شود و محروم کردن هرکسی از این زبان یک کار غیرانسانی است که امروز در سطح بین‌المللی به رسمیت پذیرفته‌شده است. اگر امروز سازمان ملل زبان مادری را به رسمیت پذیرفته و روز زبان مادری ایجاد کرده به دلایل هم انسانی و هم فرهنگی بوده است: اولاً، ما حق چنین کاری را نداریم که یک کودک را از زبان خودش محروم کنیم و ثانیاً، کودکی که از زبان مادری‌اش محروم شود، ما به‌عنوان فرهنگ شناس می‌توانیم بگوییم که نه‌تنها بعدها در زندگی و در زبان‌های دیگر لزوماً موفق نمی‌شود بلکه همیشه یک ضعف خواهد داشت که با تلاش بی‌نهایت باید آن را رفع کند. این‌یک افسانه بی‌پایه است که گفته می‌شود اگر کسی یک‌زبان را خوب بداند، بهتر از این است که چهار زبان را دست‌وپاشکسته بداند: این مخالف تمام مطالعات زبان‌شناسی است، انسان هرچقدر زبان‌های بیشتری بداند زبان‌های بعدی را بهتر یاد می‌گیرید. مغز انسان اصولاً پلی گلود است نه منو گلود یعنی چندزبانه است نه تک‌زبانه، تک‌زبانی در حقیقت یک نوع نقص و کم‌هوشی است؛ بنابراین اصلاً چنین چیزی وجود ندارد که اگر کسی یک‌زبان را یاد بگیرد زبان بعدی را نتواند یاد بگیرد یا یک نفر نتواند چند زبان را باهم یاد بگیرد. این‌ها تست‌هایی است که به‌جای آنکه افراد متخصص در موردشان صحبت کنند گروهی افراد در موردشان صحبت می‌کنند که هیچ نوع مشروعیتی در هیچ زمینه‌ای ندارند. فقط مأموریتی دارند که به آن‌ها گفته‌شده شما ازنظر سیاسی نباید اجازه بدهید که مثلاً قوم‌گرایی در ایران شکل بگیرد ولی به آن‌ها نمی‌گویند که چرا قوم‌گرایی شکل می‌گیرد؟ چرا در استادیوم‌های ما چنین کارهایی می‌کنند؟ به دلیل اینکه به کسانی که در تلویزیون ما اقوام را مسخره می‌کنند واکنش نشان بدهند.

زنان دراین‌بین ازیک‌طرف مسأله هویت در دستشان است و باید متوجه مسئولیت خود باشند و به ابزاری برای اجرای یک سیاست ضد قومی، یک سیاست ضد هویتی و به نظر من یک سیاست ضد ملی تبدیل نشوند. این تیپ از نوشته‌ها به اسم مواجهه و مبارزه با ایران ستیزی بدترین شکل تخریب انسجام ملی است. مسلم است کسی که بخواهد انسجام ملی را تخریب کند رسماً اعلام نمی‌کند. در کشوری مثل ایران که چند هزار سال است مشکل قومی نداشته‌ایم، مشکل قومی ایجاد می‌کند مردم همیشه زبان خودشان را صحبت می‌کردند، کار خودشان را می‌کردند و همیشه باهم بودند، ما اصولاً در ایران مسأله قومی جدی نداشته‌ایم. اگر کسانی چنین ادعایی دارند یک مثال بزنند؛ در کشورهایی با چنین مسائلی قوم کشی‌ها و زبان کشی‌ها بسیار رایج بوده است. کارهایی که شما به‌صورت گسترده می‌بینید درجاهای دیگر که مسأله قومیت داشته‌اند مثل اروپای شرقی، افریقا و درجاهای مختلف می‌بینید ما جنگ قومی نداشته‌ایم. در ایران تقریباً همیشه کسانی که قدرت مرکزی بوده‌اند غیر فارس بوده‌اند. چه وقت این‌هایی که غیر فارس بوده‌اند، چه زمانی به‌زور خواسته‌اند که همه مردم ایران به زبان آن‌ها صحبت کنند؟ سالیان سال ایران به دست ترک‌ها بوده چه وقت به مردم ایران اجبار کرده‌اند که باید شما ترکی صحبت کنید؟ آیا مسأله این بوده که نمی‌توانستند این کار را با خشونت به انجام برسانند؟ اصلاً چنین چیزی نبوده است، مسأله این است که سیستم‌های دولتی اغلب در ایران این را درک می‌کردند که اصلاً سیستم را بر اساس تک فرهنگی و تک‌زبانه بودن استوار نکنند زیرا این آن‌ها را تخریب می‌کند. بزرگ‌ترین دشمن ترک‌های صفوی، ترکان عثمانی بودند و برعکس و خودشان هم این را بهتر از هرکسی می‌دانستند. وقتی عثمانی‌ها به ایران حمله می‌کردند آخرین مسئله‌شان هم این نبود که آن‌هایی که دارند به ایشان حمله می‌کنند به چه زبانی دارند صحبت می‌کنند. این‌ها همه مسائلی است که بعداً با دولت ملی مطرح می‌شود. بحث این بود که چه کسی از چه کسی دارد اطاعت می‌کند. بحث حاکمیت بود نه بحث فرهنگ به این شکلی که ما در دوران مدرن و دموکراتیزه شده فرهنگی داریم می‌فهمیم.

بنابراین در این حالت یک نکته که زنان واقعاً می‌توانند نقطه کلیدی باشند؛ مسأله نقشی است که در تربیت و هویت دارند. من نباید بیایم و بیشتر از هرکسی، مثلاً از حق زبان مادری دفاع کنم، قبل از هرکسی خود مادران هستند که باید این کار را بکند. برای اینکه این حق اولیه و مهم‌ترین حق آن‌هاست و دومین نکته هم مسأله خشونت است که قبلاً هم در این مورد صحبت کرده‌ام که یک ساختار بسیار بسیار مردانه است به دلایل تاریخی و دلایل معاصر، در تمام دنیا امروز می‌بینیم کسانی که در مقابل گسترش نئو لیبرالیسم، نژادپرستی، ترامپیسم و غیره ایستاده‌اند زنان هستند. آماری را به شما بدهم که بنا بر آخرین آماری است که در امریکا گرفته‌شده است از کسانی که اعلام کرده‌اند در دور دوم ریاست جمهوری به چه کسی می‌خواهند رأی بدهند. شصت درصد زنان گفته‌اند که ما علیه ترامپ رأی می‌دهیم و دقیقاً شصت درصد مردان، یعنی یک شکاف جنسیتی امروز در امریکا بر سر ترامپ در بین زنان و مردان وجود دارد. مسأله شخص ترامپ نیست مسأله گرایش جهانی به‌طرف نژادپرستی، ناسیونالیسم و … است.

طرفداران اصلی ترامپ مردان سفیدپوست با سطح تحصیلات پایین هستند. چون این‌ها احساس می‌کنند که زن‌ها و اقلیت‌های قومی و نژادی دارند جایشان را می‌گیرند و احساس وحشت می‌کنند و این‌یک پایه واقعاً خطرناک ایجاد کرده و جامعه‌ای به قدرت امریکا را با پیشینه دموکراسی را امروزه تا لبه فاشیسم جلو برده است و همه در امریکا در وحشت هستند.

اما برای کشورهایی مثل کشور ما این مسأله خطرناک‌تر است و به نظر من نقش زنان بسیار مهم‌تر است. ما می‌دانیم که از ابتدای انقلاب و قبل از آن مسأله زنان، موقعیت زنان، مباحث مربوط به زنان همیشه در مرکز مباحث سیاسی ایران بوده است و زنان هم به نظر من خیلی خوب از خودشان دفاع کرده‌اند. ولی مسأله این است که این دفاع، دفاعی نیست که بگوییم امروز یا فردا تمام می‌شود در حقیقت دفاعی که زنان از خودشان می‌کنند صرفاً به خاطر خودشان نیست. به نظر من دفاع زنان از زندگی است در حقیقت مبارزه با جنگ است. اینکه جلوی خشونت گرفته شود، قربانی تمام جنگ‌هایی که تابه‌حال شده در طول تاریخ در درجه اول زنان و کودکان بوده‌اند؛ یعنی برخلاف آن چیزی که ممکن است تصور شود وقتی جنگ اتفاق می‌افتد بیشترین کسانی که می‌میرند غیرنظامیان هستند نه نظامیان و در بین غیرنظامیان بیشترین کسانی که قربانی می‌شوند زنان و کودکان هستند. به دلیل اینکه آن‌ها هستند که در صف اول جریان مبارزه قرار دارند.

امیدوارم این جلسه آغازی باشد برای اینکه روی این مسأله که نقش زنان نه صرفاً در مبارزه برای مطالبات زنانه باشد بلکه در مبارزه برای مطالبات اجتماعی موردتوجه قرار بگیرد. امروزه در امریکا مسأله مبارزه زنان برای مطالبات زنانه نیست. زنان امروز در امریکا در صف اول مطالبات سیاسی هستند. در آخرین انتخاباتی که در امریکا شد صد نماینده زن وارد کنگره شد. دقیقاً به دلیل این‌که زنان در همه‌جا اعلام کردند خودتان را کاندیدا کنید و وارد کنگره بشوید و ما الآن نتیجه‌اش را در دو سال بعد می‌بینیم که؛ ترامپ دارد استیضاح می‌شود؛ بنابراین این نتیجه را می‌خواهم بگیرم که حضور فعال زنان به نظر من باید با آگاهی خود زنان تا اندازه زیادی تغییر کند از مطالبات زنانه به‌طرف مطالبات عمومی و این بدون آگاهی بسیار عمیق نمی‌تواند اتفاق بیافتد. اگر زن خودش را صرفاً یک قربانی زنانه جامعه در نظر بگیرد، نمی‌تواند به این آگاهی برسد که مسئولیتی بزرگ‌تر از زن بودن دارد و آن مسئولیت بزرگ‌تر از زن بودن همین مسئولیتی است که برای صلح، برای آرامش، برای بهتر شدن جامعه و برای بهتر شدن هویت انسان‌ها در این جامعه بر عهده زنان است.

 

*این مطلب خلاصه بازبینی‌شده سخنرانی ناصر فکوهی، استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران، در جلسه انجمن جامعه‌شناسی ایران، گروه علمی – تخصصی صلح، ۲۴ آذر ۱۳۹۸، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. این متن به لطف سرکار خانم مژگان ربانی آماده‌سازی شده و قابل استناد است.

ناصر فکوهی