تاریخ: 10:02 :: 2019/06/09
وزیر مستعفی دولت روحانی: روسیه مانند چرچیل با کارت تمامی بازیگران اصلی بازی می‌کند

عباس آخوندی وزیر مستعفی کابینه روحانی در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: انتخابات این دوره از پارلمانِ اروپا تحت تاثیر برگزیت و استعفای خانم ترزا می‌صورت گرفت.

از این‌رو، بخشی از فهم این رخ‌داد و پیامدهای آن تابع درکِ درست از سیاسی بریتانیا در برابر اتحادیه اروپاست. پدیده ترامپ و عدمِ قطعیت‌هایی که در سیاست جهانی ایجاد کرده؛ شامل نحوه ارتباط امریکا با چین، روسیه، اتحادیه اروپا، خاورمیانه و ایران نیز عامل مهمی است که نباید از آن غفلت کرد. موضوع سومی که کم‌تر بدان توجه می‌شود، بحث رفتار و سیاست‌های بین‌المللی روسیه است؛ به‌ویژه با توجه به موقعیتی که بعد بازگشت مجدد پوتین به قدرت در جهان پیدا کرده است. درک سیاست احزاب نوظهور در اروپا و شعارهای مطرح شده ازسوی آن‌ها و رفتار رای‌دهنگان هم نیز موضوعی است که باید به آن پرداخت. و در نهایت، تاثیر نتایج این انتخابات بر امنیت ایرانمورد توجه این یادداشت است.

رابطه انگلستان و اتحادیه اروپا همواره دوگانه بوده است. معروف‌ترین شاهد این مدعا سخنرانی چرچیل در ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۶ در زوریخ است. جایی که چرچیل برای اولین بار پیشنهاد تشکیل «ایالات متحده اروپا» را مطرح کرد و بر ضرورتِ شکل‌گیری چنین اتحادیه‌ای تاکید کرد. در همین راستا، وی آلمان و فرانسه را تشویق به برپایی یک بازار مشترک اروپایی کرد. ولی، نکته جالب آن است که هم‌زمان با این پیشنهاد که ازسوی چرچیل طرح می‌شد نقل قول‌های دیگری از این شخصیت به ما رسیده است که بسیار حائز اهمیت است: “ما با اروپا هستیم ولی جزئی از آن نیستیم”. چرچیل در سخنرانی دیگری تاکید می‌کند که کشورهای انگلستان و کشورهای مشترک‌المنافع مانند کانادا، نیوزلند، استرالیا، شوروی و آمریکا در آن زمان، باید دوستان، حامیان و حتا تامین‌کننده برخی منابع شکل‌گیری اتحادیه اروپا باشند ولی، عضو آن نباشند. این همان نکته مهم سیاست انگلستان در قبال اتحادیه اروپاست که از آغاز وجود داشته و اکنون نیز در جریان برگزیت دوباره می‌توان سایه آن را دید.

چرچیل بر این باور بود که این اتحادیه می‌تواند روسیه را کنترل کند ولی، برقراری ارتباط آن با امریکا به ناگزیر باید از دالانِ بریتانیا عبور کند. در نتیجه، اتحادیه برای انگلیس، همواره ابزاری دو منظوره به‌شمار می‌آمده ‌است. از این منظر، پیوستن به اتحادیه همواره ازسوی انگلیس مورد تردید بوده و در سال ۱۹۵۷ رسما از پیوستن به آن سر باز می‌زند. اکنون هم موضوع‌های محوری برگزیت یکی حسِّ متفاوت‌بودنِ هویتی “بریتانیایی بودن” (Britishness) در میان انگلیسی‌هاست و دیگری هم سودمند نبودن بقای آن‌ها در اتحادیه برای امنیت ملی بریتانیاست. اگر به صحبت‌های اخیر مسئولان انگلیس در مورد برگزیت دقیق کنیم، موضوع امنیت و عدم کارآیی اتحادیه در این حوزه برجسته است. دیوید دیویس وزیرِ مسئول مذاکرات برگزیت و لیان فاکس وزیر تجارت خارجی بریتانیا تاکیدشان این است که میان ماندن در اتحادیه و تامین امنیتبریتانیا ارتباطی وجود ندارد. پس چرا باید محدودیت‌های ناشی از پیوستن به اتحادیه را پذیرفت؟ در حقیقت، این رویکرد نوعی بازگشت به شرایط بعد از جنگ جهانی دوم، در سیاستِ خارجی انگلیس است. اما به‌‌رغم آن، نتایج به دست آمده نشان می‌دهد که ارزیابی آنان از واقعیتِ خارجی موجود درست نبوده‌است. ظهور چین به عنوان بازیگری نوظهور و استحکام نهاد اتحادیه اروپا در صحنه سیاستِ جهانی عواملی هستند که مانع به وقوع پیوستن سیاست‌های دلخواه انگلیسی‌ها شده‌اند.

درحالی‌که اتحادیه اروپا در پی شکل‌دهی سیستم دفاعی مستقل از ناتو است، یکی از ایده‌های اصلی انگلیس برای خروج از اتحادیه تقویت ناتو است. آنان برای توجیه عاطفی و احساسی ضرورت خروج خود از اتحادیه تاکید می‌کنند که در صورت ادامه حضور در اتحادیه بریتانیا یک بازیگر اروپایی شمرده خواهد شد اما در صورت خروج دوباره به عنوان یک بازیگر جهانی مورد توجه قرار خواهد گرفت.

رفتار روسیه اما در این زمینه بسیار پیچیده است. هرچند وجود ناتو و خروج انگلیس از اتحادیه و پشتیبانی آن از کشورهای بالتیک که در این انتخابات نیز کم‌ترین نرخ مشارکت را داشتند؛ حدود ۲۹% به نفع روسیه نیست اما، به نظر می‌رسد که ارزیابی روس‌ها این است که انگلیس هیچ‌گاه موفق به انجام این هدف نخواهد شد ولی، با خروج آن، اتحادیه تضعیف خواهد شد. لذا، هزینه ریسک خروج انگلیس برای روسیه از منافع خروجش کم‌تر است. از این رو، می‌توان تصور کرد که روسیه ذینفع برگزیت خواهد بود.

در صحنه انتخابات در انگلیس، حزب برگزیت بر همان محور گفتمان چرچیل حرکت می‌کند. شعار محوری آن حفظ هویت بریتانیایی است. با وجود اینکه حزب برگزیت ۳۱ درصد آرا را کسب کرد، اما مجموع حزب‌های مخالف خروج نیز توانستند ۴۰ درصد آرا را به خود اختصاص دهند. مابقی حزب‌ها نیز آشکارا طرفدار خروج نبودند و قید و شرط‌هایی برای خروج داشتند. همه این عوامل نشان دهنده این است که جهان تغییر کرده و موضوع خروج انگلیس از اتحادیه اروپا کار ساده‌ای نیست و در این راه نااطمینانی‌هایی وجود دارد. بی‌گمان برنده نهایی این نااطمینانی‌ها کشورهای رقیب و به‌طور عمده روسیه است.

بحث بعدی رویکرد آمریکا در این ارتباط است. ترامپ بر خلاف اجماع سیاست‌مداران در این کشور که وجود اتحادیه را به مثابه خط مقدم مستحکم غرب در رویارویی با روسیه می‌دانند، رسما مشوق انگلیس به خروج از اتحادیه است و در سفر اخیر خود به این کشور نیز بر آن تاکید کرد. برای درک موضع وی، باید این سیاست را در قابی بزرگتر دید. آمریکا پس از ظهور ترامپ به سیاست‌های مرکانتالیستی بین جنگ جهانی اول و دوم بازگشته است. اتحاد نیروهای بازار، دولت و نیروهای نظامی و اتخاذ سیاست‌هایی چون خروج از کنوانسیون‌های فروش اسلحه، عدم تعهد به کنوانسیون‌های جهانی، جمع‌آوری ثروت از جهان بدون تولید ثروت جدید و بالابردن دیوار تعرفه بازرگانی و سایر سیاست‌هایی از این دست همه نشان از یک تحول اساسی در سیاست‌های اقتصادی و امنیت بین‌المللی این کشور دارد. این‌ سیاست‌ها مشخصه‌های نظام‌های مرکانتالیستی است که در مغایرت با سیستم بازار رقابتی و آزادی مبادله قرار دارند. هر چند در ایران، هر دوی این سیستم‌ها با یک چوب رانده می‌شوند، واقعیت آن است که آن‌ها، دو نظام کاملا متضادند. به‌عنوان مثال تعرفه‌ای که ترامپ برای واردات از چین وضع کرده و در مجموع تاکنون به رقمی حدود ۹۰۰ میلیارد دلار می‌رسد آشکارا در مغایرت باتجارت آزاد و مقررات سازمان تجارت جهانی قرار دارد.

آغاز جنگ تجاری با اروپا و تشویق انگلستان برای خروج از اتحادیه نیز از دیگر اقدامات ترامپ بوده است. در دیدگاه ترامپ، اروپا درنهایت یک رقیب تجاری محسوب می‌شود. از این منظر، البته اتحاد استراتژیک بین آمریکا و اروپا به شدت تضعیف شده است. به همین دلیل است که برای آمریکا، هنوز تقویت ناتو در اولویت قرار دارد. لذا، آشکارا با تشکیل نیروی مستقل دفاعی اروپایی مخالفت می‌کند. در فضای ملی‌گرایی و اولویت دادن به منافع بنگاه‌های امریکایی در برابر سیاستِ پیشین امریکا که مبتنی بر حفظ آزادی تجاری در سطح جهان بود، تقویت و شکل‌گیری حرکت‌های دستِ راستی در اروپا دور از انتظار نبود و نیست. از این رواست که این موضع امریکا نیز بر انتخابات پارلمان اروپا سایه افکند.

روسیه پیچیده‌ترین نقش را در این میان دارد و تقریبا می‌توان گفت که برنده اصلی کوتاه مدت تمام شکاف‌هایی است که در اروپا حاصل شد. این کشور؛ براساس نقلِ مشهور، با دخالت مستقیم و یا غیرِ مستقیمی که در انتخابات امریکا داشت و همچنین نوع ارتباطی که با ترامپ برقرار کرد نقش مهمی در شکست اجماع داخل آمریکا در حفاظت از اتحادیه اروپا داشت. هم‌چنین، ارتباط روسیه با بازیگران و جریان‌های افراطی در امریکا، اروپا و خاورمیانه را نیز نباید از نظر دور نگاه داشته شود. نوعِ ارتباط روسیه با همه طرف‌های بازی از جمله آمریکا، چین، اروپا، اسرائیل و ایران، آن را به عنصری پنهان ولی، حاضر در همه صحنه‌ها تبدیل ساخته‌است. از این رو است که باید در تحلیل رویدادهای اخیر اروپا و جهان نقش آن را همیشه مدِّ نظر قرار داد. به‌نظر می‌آید اکنون این روسیه است که همانند چرچیل با کارت تمامی بازیگران اصلی بازی می‌کند.

با وجود افزایش نرخ مشارکت رای‌دهندگان از ۴۳% نوبت پیشین به ۵۱%، نتایج انتخابات حاکی از پیش‌روی افراط‌گرایان، حزب‌های ملی‌گرای افراطی و سبزها است، که در این دوره سهم نسبتا بیشتری از آرا را بدست آورده‌اند. ولی با این وجود، میانه‌روها همچنان توانستند اکثریت را در اختیار داشته باشند و کنترل پارلمان را در اختیار بگیرند. یکی از کشورهای مهم مورد بررسی انگلیس است که حزب برگزیت در آن، حزب پیشتاز است ولی اکثریت آرا را در اختیار ندارد و به نوعی کشور دچار سردرگمی سیاسی شده است. نکته مهم دیگر در مورد کشور فرانسه است که حزب راست‌های افراطی از حزب امانوئل مکرون جلو زدند و این نکته بسیار مهمی در این کشور بنیان‌گذار اتحادیه است. در آلمان هم با وجود اینکه حزب خانم مرکل هم‌چنان دارای اکثریت آرا است، حزب ملی‌گرای آلمان توانست در این دوره ۱۰ درصد آرا را به دست آورد. در ایتالیا؛ یک عضو محوری اتحادیه نیز حزب دست راستی لیگ توانست بیش از ۳۰ درصد آرا را کسب کند و صاحب ۱۹ کرسی شود. در هلند اما شرایط برعکس کشورهای دیگر است و احزاب چپ همچنان توانستند موقعیت خود را حفظ کنند. در مجموع می‌توان گفت که با وجود اینکه جریانات افراطی توانستند در این انتخابات ظهور و بروز برجسته‌تری داشته باشند، نهاد اتحادیه اروپا همچنان توانسته است موقعیت خود را حفظ کند. به‌عنوان مثال رقیب حزب خانم مرکل گفته است با وجود اینکه ما احزاب ملی‌گرا را تشکیل داده‌ایم، اما به دنبال فروپاشی اتحادیه اروپا نیستیم. تمامی این شواهد نشان می‌دهد که اصل موقعیت اتحادیه اروپا هنوز مستحکم است و امکان وضع قانون توسط پارلمان وجود دارد. اما ذکر این نکته هم ضروری است که با قدرت‌گرفتن گروه‌های جدید و امکان شکل‌گیری و یا قدرت‌گیری فراکسیون‌های تازه و یا دستِ راستی احتمال اینکه شاهد اتفاق‌های بی‌سابقه و یا کم‌سابقه‌ای در ۵ سال آینده باشیم دور از انتظار نیست.

و اما نکته آخر که این انتخابات چه تاثیری بر امنیت ایران دارد؟ باید توجه کرد که به‌طور عمده، شعارهای افراط ‌گرایان در این انتخابات به نفع آمریکا، عمدتا اسراییل، و بر علیه مهاجرت و در ستیز با اسلام و مسلمانان و به نفع ملی‌گرایی افراطی بود. بنابراین، می‌توان گفت که تقریبا تمامی شعارهای آنان در مغایرت اساسی با منافع ملی ایران و تشدید شکاف میانِ اروپا و ایران قرار داشت. پرسشِ کانونی در این ارتباط این است که آیا رشد افراط ‌گرایی در اروپا به سودِ ایران است و یا به زیان آن؟ آیا مآلا، ایران از تضعیف اتحادیه اروپا منتفع می‌شود و یا زیان می‌کند؟ و آیا این تحرکات در اتحادیه اروپا در بلندمدت به نفع امنیت ایران است یا خیر؟ به نظر نگارنده، اگر افراطی‌گرایی در جهان رشد پیدا کند، قطعا ایران زیان خواهد کرد. در کشمکش بین افراطیان، اولین کشوری که منافع‌اش مورد مصالحه قرار می‌گیرد، کشوری است که بیشترین اجماع بر علیه او وجود دارد. از این رو، ایران باید با هوشیاری نتایج انتخابات اروپا را تعقیب کند. نگارنده معتقد است که در تحولات جهانی هم‌چنان‌که رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد جهان عاری ازخشونت و افراط‌گرایی را داد، باید طرفدار آرامش بود. در ارتباط با اروپا، باید هم‌چنان به سیاست حفظ برجام ادامه داد و اطمینان داشت که منافع ملی ایران در جهانی آرام‌تر بهتر از جهانی پرآشوب تامین خواهد شد.